انقلاب در تاريخنگارى فرنان برودل و مكتب (آنال)
مترجم دكتر عزت الله فولادوند
1. مقدمه
مكتب مورخان «آنال» در اواخر دهه 1920 و بر محور مجله اى به نام «سالنامه ]يا «آنالِ» [تاريخ اقتصادى و اجتماعى»([1]) پديد آمد. برنامه كار مكتب «آنال» بسيار از تاريخ اقتصادى و اجتماعى محض فراتر مى رفت. مكتب در دهه هاى ميانى سده بيستم به اوج شهرت رسيد و هنوز هم وجود دارد، ولى نام مجله آن اكنون به «سالنامه ]يا «آنالِ»[ اقتصاد و جامعه و تمدن»([2]) تغيير يافته است.
مورخان عضو مكتب «آنال» فرانسوى بودند و در دانشگاههاى فرانسه كار مى كردند، اما به هيچ وجه دايره كار خود را به بررسى تاريخ آن كشور محدود نمى ساختند. مكتب «آنال» متشكل از گروه محكم و درهم بافته اى از مورخان نبود كه همه به موضوعات همانند مشغول باشند و روشهاى همانند به كار برند. گروهى بودند داراى هدفهاى مشابه كه نسبتاً جدا از يكديگر كار مى كردند. آنچه مورخان «آنال» را داراى چنين اهميتى مى كند گستره و تنوع كارهاى ايشان در طيفى وسيع از هدفهاى مشابه است. از همه مهمتر اينكه مورخان مكتب «آنال» قصد جدى به وسعت بخشيدن به دامنه تاريخنگارى داشتند. در اين جريان در بعضى از موارد پيشگام و مبتكر بودند، و در موارد ديگر برخى نگرشها به تاريخ ــ از جمله تاريخ تطبيقى، تاريخ روحيّات يا نظرگاهها يا تاريخ به لحاظ كميت ــ را بسط و پرورش مى دادند و تبليغ مى كردند، و تصورات متعارف درباره زمان بندى را زير سؤال مى بردند و مطالبى راجع به مسائل در دراز مدت مى نگاشتند، و مصرانه مى خواستند مرزهاى قراردادى ميان رشته هاى مختلف را برچينند، و آگاهانه و بعمد از روشهاى ساير دانشها مانند جغرافيا و جامعه شناسى و انسان شناسى و اقتصاد و روانشناسى استفاده مى كردند.
از نظر تاريخنگارى، بحث درباره مورخان «آنال» به دلايل زير سودمند و شايسته است:
1. مكتب «آنال» در واكنش به چيرگى و رواج تاريخ سياسى و ديپلماتيك و روايتهاى تاريخنگاران پيرو مورخ آلمانى لئوپولد فون را نكه در اوايل قرن بيستم پديد آمد.
2. مورخان «آنال» چالشى در برابر تاريخنگاران ماركسيست به وجود آوردند. البته از حيث نگرش و علاقه به ساختارها و بويژه ردّ تاريخهاى روايى سياسى با آنان هماننديهايى داشتند، ولى اختلاف نظرشان بر سر چند مسأله ديگر بود، خصوصاً اينكه به جاى «ساختار اقتصادى» به عنوان عامل علّى در تاريخ، گزينه هاى ديگرى ارائه مى دادند، و به عوض اقتصاد، بيشتر بر جغرافيا تكيه مى كردند.
3. مورخان مكتب «آنال» همچنين در دانشوران ديگرى مانند ميشل فوكو تأثير گذاشتند، و كارشان در زمينه روحيّات و نظرگاهها و تاريخ فرهنگى مقدمه اى شد براى توجه بيشتر و عميقتر در آينده به اهميت زبان.
2. مكتب «آنال»
مورخان مكتب «آنال» را به طور كلى مى توان به سه نسل تقسيم كرد. مهمترين اعضاى نخستين نسل (يا بنيادگذاران) مارك بلوك([3])متخصص تاريخ قرون وسطا و لوسين فِور([4]) متخصص تاريخ اوايل عصر جديد بودند. برجسته ترين چهره نسل بعد كه در دهه هاى 1940 و 1950 جايگاه ممتاز پيدا كرد، فرنان برودِل بود. يكى از شاخص ترين مورخان نسل سوم كه هنوزبه كار اشتغال دارد، اِمانوئل لوروآ لادورى([5]) است.
و اكنون چند نمونه براى اينكه خواننده دركى اجمالى از نوع كارهاى ايشان كسب كند:
از جمله آثار بلوك، كتاب شاهان معجزه گر([6]) (1924) است كه نويسنده در آن مى پرداز به اين اعتقاد رايج در فرانسه و انگلستان در قرون وسطا و اوايل عصر جديد كه شاه مى تواند بيمارى خنازير يا سل غدد لنفاوى گردن را فقط با مسح يا دست كشيدن بر پوست بيمار شفا بخشد. بلوك در اين اثر با استفاده از جامعه شناسى و انسان شناسى و روانشناسى، اعتقادات عامه را در خصوص سلطنت و دين و معجزات در دوره اى دراز از قرن سيزدهم تا هجدهم در فرانسه و انگلستان تحليل و مقايسه مى كند. او سپس آثارى مهم درباره جامعه روستايى و جامعه فئودالى در فرانسه و اروپا در قرون وسطا پديد آورد كه در آنها بيش از رويدادها به ساختارها توجه كرد. در جنگ جهانى دوم، بلوك در نهضت مقاومت فرانسه در برابر اشغالگران نازى فعال بود و سرانجام در 1944 به دست آلمانيها تير باران شد.
بلوك بشدت از علوم اجتماعى، از جمله جامعه شناسى، متأثر بود، ولى همكار او، لوسين فِور، كه با هم مكتب «آنال» را بنياد نهاده بودند، بيشتر تحت تأثير جغرافيا بود. وى در نخستين آثارش سخت بر اهميت نقش جغرافيا در تاريخ تكيه مى كرد. اولين كتابى كه نوشت وقف بررسى ناحيه اى در فرانسه در قرن شانزدهم بود. در فصل اول او به تشريح جغرافياى محل مى پرداخت، البته بدون بحث در اينكه محيط طبيعى علت يا تعيين كننده تاريخ ناحيه است، ولى با ذكر واكنشهاى مختلف آدميان در برابر محيطى كه در آن به سر مى برند. محور تفسير تاريخى فِور، مردم و طرز زندگى و نگرشها و اعتقاداتشان بود، نه جغرافيا. بنابراين، حاصل رهيافت وى را درباره نقش جغرافيا در تاريخ، مى توان عقيده به امكان تأثير محيط طبيعى دانست، نه حتميت تأثير علّى آن. (نقش جغرافيا در تاريخ موضوعى است كه در مكتب «آنال»، بويژه در آثار فرنان برودِل، پيوسته تكرار مى شود.)
شايد معروفترين اثرى كه يكى از مورخان «آنال» پديد آورده، تاريخ حوزه مديترانه در سده شانزدهم نوشته فرنان برودِل باشد. برودِل اين كتاب را كه رساله دكترى او بود در جنگ جهانى دوم و به هنگام اسارت در چنگ آلمانيها در اردوگاه اسيران جنگى نگاشت و بعدها در آن تجديدنظر كرد. نخستين تحرير كتاب در 1949، و دومين تحرير بازنگرى شده آن در 1966 انتشار يافت. برودِل در اين كتاب، اثرى تاريخى به مقياس كلان به وجود آورده است. مانند لوسين فِور از جغرافياى دنياى حوزه مديترانه آغاز مى كند، اما برخلاف وى (و گرچه خود در متن نوشته منكر اين امر است)، به جغرافيا نقشى مهمتر و حتى تعيين كننده در تاريخ بشر اختصاص مى دهد. به اين كتاب بعد به تفصيل بيشتر خواهيم پرداخت.
برودِل بتدريج مروج نوعى تاريخنگارى حتى به مقياسى كلانتر و با دامنه اى پهناورتر ــ يعنى «كل تاريخ» و «تاريخ جهانى» ــ شد، و دست به نگارش تاريخ چند جلدى دنيا زد.
نامورترين مورخ نسل سوم مكتب «آنال» امانوئل لوروآ لادورى است. معروفترين اثر وى نوشته اى در بررسى وضع يكى از روستاهاى فرانسه به نام مونتايو([7]) در سده چهاردهم ميلادى است. اين روستا مركز فرقه اى ارتدادى در دين مسيح به نام كاتارها([8]) بود. اسقف محل دستور تحقيق داد، و به حكم وى بسيارى از اهل روستا بازجويى شدند و به مجازات رسيدند. منابع مورد استفاده لوروآ لادورى صورت جلسات بازجوييها بود. او بر پايه آن مدارك گزارشى درباره روستاى مذكور و جامعه و فرهنگ آن به دست داده است، از جمله شامل وضع خانه هاى روستايى و درك روستاييان از زمان و مكان و طبيعت و خدا و دين و زندگى خانوادگى و ايام كودكى و روابط جنسى و مرگ.
لوروآ لادورى همچنين صاحب نوشته هايى است درباره روستاييان و تاريخ روستاها در اوايل عصر جديد و تاريخ آب و هوا در هزار سال گذشته. دامنه پژوهشها و جرأت او در كارها و بردن تاريخ به عرصه هاى جديد، همه نمونه فعاليتهاى مكتب «آنال» است.
آنچه ذكر شد مشتى بود نمونه خروار از كارهاى برخى از برجسته ترين مورخان آن مكتب.
3. برودِل
من در اين گفتار كار فرنان برودِل را بويژه مورد توجه قرار داده ام، زيرا اگر بناست تنها يك مورخ از مكتب «آنال» برگزيده شود كه مهمترين خدمتها را به تاريخ شناسى به انجام رسانده، به نظر من آن يك تن كسى غير از برودِل نيست. اكنون مى خواهم توجه را بر خدمات او آنگونه كه در معروفترين كتابش، مديترانه و جهان حوزه مديترانه در عصر فيليپ دوم([9])، (يعنى قرن شانزدهم) نمايان است، متمزكز كنم.
سه جنبه كار برودِل كه بر آنها تمركز مى كنم، بدين شرح است:
1. كوشش برودِل براى رسيدن به «كل تاريخ»، و نيز رابطه ميان سه بخش كتاب او.
2. نظر برودِل درباره مسأله زمان در تاريخ.
3. نظر او درباره نقش جغرافيا در تاريخ.
اما به جهت سهولت بيان، سعى خواهم كرد در بحث درباره كتاب، اين سه جنبه را با هم در نظر بگيرم. يكى از هدفهاى بنيادگذاران مكتب «آنال» در دهه 1920 اعتراض به رواج تاريخهاى سياسى و ديپلماتيك و روايت رويدادها با مغفول گذاشتن تاريخ اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى بود. به عقيده آنان، در عوض مى بايست در تاريخ به جستجوى ساختارها رفت. برودِل در كتاب خود از بلوك و فِور نيز گام فراتر مى گذارد و مى خواهد اقسام مختلف تاريخ را با هم ادغام كند.
(بايد توجه داشت كه غرض من از بحث كنونى درباره كتاب برودِل اين نيست كه درك بهترى از سياست خارجى اسپانيا در سده شانزدهم به مخاطب بدهم. كسانى هستند از استادان و همكاران من در اين بخش كه در تاريخ اوايل عصر جديد تخصص دارند و به پژوهشهاى اخيرى رجوع مى كنند بسيار وسيعتر از كتابى كه پنجاه سال پيش نوشته شده است و، بنابراين، بمراتب بهتر از من از عهده اين كار برمى آيند. هدف در اينجا بررسى نگرش برودِل به تاريخ و روش او در تاريخنگارى است.)
مديترانه و جهان حوزه مديترانه به سه بخش تقسيم مى شود:
بخش نخست: نقش محيط طبيعى. در اين بخش جغرافياى جهان مديترانه موضوع تحقيق است. «جهان مديترانه»برودِل پهناور است: از امپراتورى عثمانى در شرق تا امپراتورى اسپانيا در غرب و نيز شامل صحراى شمال آفريقا، اروپاى شرقى و مركزى و غربى، حتى اقيانوس اطلس و سرزمينهاى ساحل مديترانه. برودِل ابتدا كوهها و تپه ها و دشتها و كرانه ها و جزاير مديترانه را در نظر مى گيرد. بحث جغرافياى جهان مديترانه با تحليل وضع مواصلات و شهرها به پايان مى رسد.
برودِل «زمان تاريخى» را به سه لايه تقسيم مى كند كه هر لايه براى يكى از بخشهاى كتاب است. «زمان جغرافيايى» به نخستين بخش اختصاص دارد. به عقيده او، رابطه انسانها با محيط طبيعى در آن زمان بسيار كُند تغيير مى پذيرفت، دگرگونى تقريباً نامحسوس بود و در تكرار و چرخه هاى تكرارى بر اساس گردش فصلهاى سال خلاصه مى شد.
بخش دوم: سرنوشتهاى جمعى و روندهاى عمومى. توجه در اين بخش به ساختارهاى اقتصادى و اجتماعى و سياسى معطوف مى شود، يعنى اقتصاد، تجارت، قيمتها و نيز امپراتوريها، جامعه ها و «تمدنها»ى جهان مديترانه، و در پايان بحثى درباره جنگها و فنون جنگى مى آيد كه مى انجامد به سومين و واپسين بخش.
بخش سوم: رويدادها، سياست و مردم. اين بخش تاريخ سياسى و ديپلماتيك و نظامى به معناى متعارف است. زمان در اين بخش «زمان فردى» است كه تغيير در آن داراى بيشترين سرعت و نزد مردم از همه وقت محسوس تر است.
در عهد فيليپ دوم، امپراتورى اسپانيا بر غرب «جهان مديترانه» چيره بود، و امپراتورى عثمانى بر شرق آن. برودِل سومين و واپسين بخش كتاب را صرف تحليل جنگ بين آن دو در نيمه دوم سده شانزدهم مى كند. بحث از جمله شامل افراد دخيل در وقايع و وصف نبردها و جريانهاى ديپلماتيك و عهدنامه ها مى شود. نبرد كليدى و سرنوشت ساز، نبرد لپانتو([10])در 1571 بين ناوگان اسپانيا و عثمانى بود كه اسپانيا از آن پيروز در آمد ولى، به نوشته برودِل، فيليپ دوم نتوانست دنباله آن پيروزى را بگيرد و بر سراسر جهان مديترانه سيطره يابد، و در عوض، اسپانيا در اواخر قرن شانزدهم متوجه غرب و دنياى حوزه اقيانوس اطلس و امپراتورى رو به گسترش خود در آمريكا شد.
برودِل براى اينكه نشان دهد چرا فيليپ دوم نتوانست نتيجه پيروزى لپانتو را به سيطره بر كل جهان مديترانه تعميم دهد، برمى گردد به دو بخش پيشين كتاب.
او توجه را به اقتصاد از پاى در آمده اسپانيا جلب مى كند كه قدرت انتخاب فيليپ دوم را حتى پس از پيروزى لپانتو سخت محدود مى كرد. بخشى از توضيح مطلب برمى گردد به بخش دوم درباره ساختارهاى اقتصادى و اجتماعى و سياسى جهان مديترانه.
برودِل همچنين دشوارى مواصلات در امپراتورى پهناور اسپانيا را در مورد توجه قرار مى دهد كه حتى پس از شكست ناوگان عثمانى، فيليپ دوم را در تنگنا مى گذاشت، و در اين زمينه رجوع مى كند به بخش نخست كتاب درباره جغرافياى جهان مديترانه.
استدلال برودِل اين است كه موضوع تاريخنگارى سنتى، يعنى «رويدادها»، در تاريخ نقشى بالنسبه ناچيز دارد، و ساختارهاى وسيعتر و عميقتر بيرون از اختيار افراد (حتى افراد مقتدرى مانند فيليپ دوم) بشدت قدرت عمل آنان را محدود مى كنند. او در ديباچه تحرير اول كتاب مى نويسد كه دولتمردانى همچون فيليپ «به رغم آنچه مى پندارند، بيش از آن كه فاعل باشند منفعل اند.»
در همان ديباچه، برودِل در عباراتى مشهور كه غالباً از او نقل مى شود، خاطر نشان مى سازد كه: «تاريخ رويدادها چيزى نيست بجز تاريخ تلاطمهاى سطحى و كف و حباب آبها كه بر دوش نيرومند جزر و مدّ تاريخ به اين سو و آن سو رانده مى شوند... ]تاريخ رويدادها[ بغايت پر هيجان و سرشار از سرگذشتهاى جذاب انسانى است، ولى در عين حال از هر گونه تاريخ ديگرى خطرناكتر است... رويدادهاى پرهياهو اغلب انفجارهايى لحظه اى و جلوه هاى سطحى حركتهايى بمراتب بزرگترند و جز در چارچوب آن حركتهاى عظيم تبيين پذير نيستند.»
پس، به عقيده برودِل، حاصل پيكار به منظور تفوق در جهان مديترانه، پيامد ساختارهاى دراز مدت سياسى و اجتماعى و اقتصادى و جغرافيايى بود، نه نتيجه رويدادهايى مثل نبرد لپانتو يا كارهاى افرادى مانند فيليپ دوم. برودِل آن پيكار را از آن رو به عنوان مثال برگزيد تا نكته اى ژرفتر را درباره سير تاريخ انسانى به اثبات برساند. بنابراين، قهرمان كتاب او، نه فيليپ دوم پادشاه اسپانيا، بلكه درياى مديترانه است.
در جاى ديگر، برودِل وضع آدميان را در افعالشان در تاريخ به وضع زندانيان و اسيران تشبيه مى كند، و مى گويد انسانها در محيط فيزيكى و چارچوب ذهنى خويش اسيرند. البته چنانكه اغلب يادآورى شده، گفتنى است كه تحرير اول مديترانه و جهان حوزه مديترانه هنگامى از قلم برودِل تراويد كه او اسير جنگى آلمانيها در جنگ جهانى دوم بود.
كار برودِل را مورخان از نظر دلايل او بر رابطه ميان جنبه هاى مختلف تاريخ و لايه هاى زمان و بدبينى درباره نقش افراد در تاريخ، هم ستوده اند و هم مورد انتقاد قرار داده اند. اعتقاد برودِل به موجبيت علّى ]دِترمينيسم[ كه، مطابق آن، بيشترين اهميت ظاهراً به جغرافيا تعلق مى گيرد، بويژه هدف انتقاد بوده است. يكى از منتقدان نوشته است كه «مديترانه برودِل جهانى است خارج از كنترل انسانى.([11])» پايه موجبيت علّى در برودِل جغرافياست، و مى توان آن را در برابر تفسير ماركسيستها از تاريخ گذاشت كه همين نقش را از آن ساختار اقتصادى مى دانند. وجوب عليت در برودِل همچنين غالباً مقايسه شده است با «امكان تأثير محيط» نزد نخستين مورخان مكتب «آنال» (بويژه لوسين فِور) و اعتقاد ايشان به آزادى اراده انسان. البته نبايد ناگفته گذاشت كه برودِل در تحرير دوم كتاب (ص 225) به اين مسأله پرداخته است، و مى نويسد: «شايان تكرار است كه تاريخ را نه سيماهاى جغرافيايى، بلكه انسانهايى مى سازند كه آن خصوصيات را كشف و كنترل مى كنند.» ولى اين گفته با مجموع بحثهاى كتاب و آراى نويسنده در ديگر جاها چندان سازگار نيست.
اما با همه انتقادها، مديترانه و جهان حوزه مديترانه همچنان ممتازترين و پرتأثير كتابى است كه يكى از مورخان قرن بيستم نگاشته است. پيتر بِرك بحث خود درباره آن را با اين جمله به پايان مى برد كه: «توفيق برودِل در اين بوده كه توانسته است بررسى دراز مدت را با تعامل پيچيده ميان محيط و اقتصاد و جامعه و سياست و فرهنگ و رويدادها جمع كند.»([12])
4. نتيجه
«آنال» يكى از مهمترين مكتبهاى تاريخنگارى در قرن بيستم بود. گروه مورخان «آنال» در تاريخنگاران كشورهايى از برزيل تا لهستان و متخصصانى در بسيارى از نواحى جهان تأثير مستقيم يا غير مستقيم گذاشته اند.
در حوزه كار خود من، تاريخ روسيه، بعضى از مورخان شوروى سابق كه تا فروپاشى آن رژيم در 1991 ناگزير مى بايست از تفسير ماركسيستى تاريخ پيروى كنند كه حزب كمونيست رسماً بر آنان تحميل مى كرد، از آن پس در جستجوى جايگزينى براى خط حزبى به مكتب «آنال» روى آوردند.
در اوج اعتبار و اهميت مكتب «آنال» در دهه هاى ميانى سده بيستم، بسيارى از افراد حلقه مستقر تاريخنگاران بريتانيايى هنوز به آن مكتب به ديده بدگمانى و حتى عناد مى نگريستند. مورخان سنتى تجربى مسلك بريتانيا مكتب «آنال» را نيز يكى ديگر از مظاهر دلبستگى وسواسى اروپاييان غير انگليسى به تئورى به جاى واقعيات تجربى سرسخت مى دانستند. البته برخى از مورخان بريتانيايى به اهميت مكتب «آنال» اذعان داشتند، ولى از ميان آنان اعضاى گروهى ديگر نيز بودند كه بر خلاف اكثريت، تئوريهاى اروپايى غير انگليسى را در عمل به كار مى بستند. از آن جمله بودند ماركسيستهايى مانند رادنى هيلتن([13])و اريك هابزبام([14])، بترتيب متخصصان تاريخ قرون وسطا و عصر جديد.
تازه از اواسط دهه 1970 بود كه مورخان بريتانيايى كم كم مكتب «آنال» را جدّى گرفتند، و آثار بيشترى از آن مكتب به ترجمه انگليسى انتشار يافت (مثلا مديترانه و حوزه مديترانه برودِل تا پيش از 1972 به انگليسى برگردانده نشده بود). افشاگريهاى لوروآ لادورى در مونتايو درباره روابط جنسى در يكى از روستاهاى فرانسه در قرون وسطا جنجالى برانگيخت و موضوع فيلمهاى مستند در تلويزيون شد و كتاب به فهرست پرفروش ترين كتابها پيوست. در تأثير پايدار مكتب «آنال» همين بس كه امروز بيشتر درسهاى تاريخ و اغلب كتابهاى درسى تاريخ در دانشگاهها شامل بحثهاى مفصل درباره آثار آن مكتب مى شوند.
احتمالا برجسته ترين مدافع بريتانيايى مكتب «آنال» پيتر بِرك است كه در حوزه تاريخ فرهنگى كار مى كند و نويسنده كتابى خواندنى است به نام انقلاب فرانسه در تاريخنگارى: مكتب «آنال»، 89 ــ 1929([15]). او (صص 11 ــ 110) چنين نتيجه مى گيرد:
به نظر من، توفيق بزرگ گروه «آنال» باز گرداندن حوزه هايى پهناور به دانش تاريخ بوده است. مورخان «آنال» قلمرو تاريخنگارى را به حوزه هايى در رفتار انسانى و به گروههايى در جامعه گسترش داده اند كه مورخان سنتى مغفول گذاشته بودند. گستراندن قلمرو تاريخ تا اين حوزه ها با كشف منابع تازه و ايجاد روشهاى جديد بهره بردارى از آنها و همچنين با همكارى در دانشهاى ديگر مرتبط بوده است...
مقدارى چشمگير از بديع ترين و به ياد ماندنى ترين و مهمترين آثار تاريخى در فرانسه پديد آمده است.
پيتر تاش مى نويسد كه در نتيجه كار مكتب «آنال» در وسعت دادن و ظرافت بخشيدن به «محتوا و روش تاريخنگارى، بسيارى از راههاى نوينى كه دانش تاريخ در سى سال گذشته در پيش گرفته است، مرهون زحمات اعضاى آن گروه است([16]).»
اما ديگران به ديده انتقاد به كار آنان نگريسته اند و بويژه اشاره كرده اند به اعتقاد برودِل به موجبيت ]دترمينيسم[ و محدوديتهاى كوشش او در دست يافتن به «كل تاريخ» و اينكه ساير مورخان نيز در آن جهت كار كرده اند و مورخان بعدى حتى از او هم فراتر رفته اند. با اينهمه، كمتر كسى منكر تأثير مكتب «آنال» است.