یهودیان هند

يهوديان هنـد

   

 هند داراي يكي از قديميترين تمدنهاي جهان است و تاريخ شكلگيري آن با تاريخ ايران و مهاجرت آرياها به مركز آسيا مربوط ميشود. در زمان سلطنت غزنويان در ايران، اين كشور چندين بار توسط سلاطين اين سلسله مورد حمله قرار گرفت و در قرون بعد يك دريانورد پرتغالي بنام واسكودوگاما پاي اروپاييان را به هند باز نمود و بعدها به تدريج هلنديها، فرانسويها و انگليسيها بر آن مسلط شدند.

india_mapهند در جنوب آسيا قرار دارد و مساحت آن 29/3 ميليون كيلومترمربع است. جمعيت آن بیش از یک میلیارد نفر و مردم آن از نژادهاي سفيد (آريايي) و سياه (دراويدي) و زرد ميباشند. در هند بنا به اقتضاي اجتماعي و سياسي به زبانهاي متعددي تكلم ميشود كه تعداد زيادي از آنها زبان رسمي محسوب ميشوند ولي مهمترين زبانهاي رايج اين كشور هندي، اردو و انگليسي است.

بالغ بر 80 درصد مردم هند پيرو آيين هندو، 11 درصد مسلمان، 4/2 درصد مسيحي، حدود يك درصد سيك و 7/0 درصد بودايي و 5/4 درصد باقيمانده پيروان مذاهب ديگر ميباشند.

india synagogue
كنيساي ماگن داويد در كلكته

نوع حكومت آن جمهوري متحده است كه در سال 1947 از انگليس استقلال يافت و در 30 اكتبر 1945 به عضويت سازمان ملل متحد درآمد و در عين حال عضويت خود را در سازمان كشورهاي مشترك المنافع انگليس نيز حفظ نمود.

دهلي نو پايتخت هند است و از شهرهاي مهم آن ميتوان به كلكته، بندر بمبئي و بندر مدرس اشاره نمود. هند را به نام جمهوري بهارات يا كشور هفتاد و دو ملت نيز ميشناسند.

***

كنيساي شهر كُچي (Kochi) در جنوب هند از مناطق ديدني براي گردشگران محسوب ميشود. مناره آن در انتهاي كوچهاي به نام «يهوديان» قراردارد و سنگ فرش آن از كاشيهاي رنگ آميزي شده در چين ميباشد، لوسترهاي اين كنيسا از شيشه هاي رنگارنگ اروپايي است و تومارهاي تورات در جايگاه خاصي نگهداري ميشود. شانزده زن و مرد سالخورده اعضاي اين كنيسا هستند. يكي از اعضاي اين كنيسا معتقد است با توجه به سير صعودي مهاجرت جوانان، اعضاي اين كنيسا در ده سال آينده به صفر خواهد رسيد.

تاريخ يهوديان هند قدمتي دو هزار ساله دارد. بر اساس روايات موجود، مهاجرت قوم يهود از زمان پادشاهي حضرت سليمان آغاز شده است. اولين سند تاريخي در اين ارتباط حدودا به سال يك هزار تقويم عبري(2760 ق.م) مربوط ميشود. در كنار يهوديان سواحل مالابار در جنوب غربي هند، عده اي از يهوديان نيز در سواحل كنكان در جنوب بمبئي سكونت دارند كه باقيمانده يهوديان پناهنده از كشور عربستان ميباشند كه كشتي آنها در سواحل كنكان پهلو گرفت. اين گروه از يهوديان با حفظ سنتهاي اصلي خود به اكثريت پيوستند و بدين ترتيب بزرگترين گروه يهودي را در هند پايه گذاري نمودند تا اين حد كه تعداد آنها در سال 1995 بالغ بر شش هزار تن بود. يهودياني كه آنها را به نام يهوديان بغدادي ميشناسند اكثرا از قشر متوسط جامعه هستند و در جامعه بمبئي و كلكته و ديگر مستعمرات سابق انگلستان فعاليت چشمگيري دارند.

متاسفانه در سال هاي 1623-1543 ميلادي در شهر گوآ - هند كه زماني مستعمره پرتغال بود بيش از يكصد يهودي پرتغالي پس از بازجويي سوزانده شدند.

synagogue india

از قرن نوزدهم به بعد گروههاي مهاجر كوچكي از كشورهاي عراق، ايران و سوريه اكثرا به صورت بازرگان در بمبئي و كلكته استقرار يافتند. در سال 1947، همزمان با استقلال هند در اين كشور پنجاه هزار يهودي سكونت داشتند. اما در حال حاضر تعداد آنها حدود پنج هزار نفر ميباشد. يكي از اعضاي كنيساي شهر دهلي-هند ميگويد مهاجرتها اكثرا دلايل اقتصادي و شخصي دارد. از ديدگاه او يهوديان در هند هيچگاه تحت تعقيب نبوده اند و جو ضديت با آنها نيز حاكم نبوده است. بعضي خانواده ها هم به علت نگراني از آينده فرزندان و احتمال عدم امكان ازدواج با همكيشان خود و به اميد آيندهاي بهتر از نظر شغلي مهاجرت نمودهاند.

يكي از زنان كنيساي شهر كچي كه اخيرا همسرش را از دست داده و به نشان عزا لباس محلي خاص سفيدي به تن دارد ميگويد: «در زمان گذشته يهوديان در اين شهر زندگي آرامي داشتند و همگي در كنار يكديگر در منطقه اي يهودي نشين سكونت داشتند. ستاره هاي داوود روي بسياري از پنجرهاي منازل يادآور سكنه قبلي خود هستند. اما اكنون در اكثر اين منازل دستفروشها به فروش اشياء عتيقه به گردشگران مشغول هستند. اجداد من و همسرم حدود سال 1500 ميلادي از اسپانيا به طرف سواحل جنوبي هند گريختند. در آن موقع در شهر كچي، يهودياني ساكن بودند كه پس از خرابي اورشليم در قرن يكم ميلادي به اين شهر آمده بودند و به بازرگاني اشتغال داشتند. آنها به ما «خارجي » خطاب ميكردند. پس از آن استفاده از لقب «سياه» و «سفيد» نيز رواج يافت، چرا كه يهوديان تازه وارد پوست روشنتري داشتند».

تقسيم و جداسازي دو اجتماع سابق و فعلي در ميان جامعه يهوديان بمبئي نيز وجود داشت. به نظر ميآيد يهوديان در اين ناحيه از سدههاي اوليه تاريخ عبري سكونت داشتهاند ولي هيچگونه ارتباطي با دنياي يهود خارج از محدوده خود نداشتند. تنها در قرن هجدهم ميلادي يكي از دانشمندان يهود از وجود آنها اطلاع يافت و آنها را مجددا با سنن قديم آشنا نمود. پس از آن يهوديان به شهر بندري بمبئي نقل مكان نموده و بسياري از مردان يهود به ارتش هندي-انگليسي پيوستند. در همان زمان اولين گروه از يهوديان بغدادي نيز وارد بمبئي شدند.

به نقل از يكي از ساكنين يهودي به نام «سليمان صُوفِر» كه رياست يهوديان بغدادي را به عهده دارد، پيشينيان آنها در سال 1800 ميلادي قبل از دستگيري در عراق به اين ناحيه گريختهاند. به همين جهت زبان مادري اين گروه از يهوديان عملا عربي است. هماهنگي ميان انگليسيها و يهوديان عراقي به سرعت آنها را جزء بازرگانان پرنفوذ نمود. در سال 1947 همزمان با خروج استعمارگران، يهوديان بغدادي هم اين منطقه را ترك كردند. آنها به علت اينكه هند به سوي حكومت سوسياليستي سوق مييافت براي خود و فرزندانشان آيندهاي نميديدند. از ديدگاه سليمان صوفر آنها گذشته غم انگيزي داشتهاند چرا كه تعداد يهوديان بغدادي در 50 سال پيش بالغ بر 15 هزارنفر بود اما در حال حاضر تعداد آنها فقط يكصدوپنجاه نفر ميباشد. در حال حاضر از مدرسهاي كه موقوفه يهوديان است زياد استقبال ميشود ولي اكثر دانش آموزان آن، مسلمانان نواحي مجاور هستند.

از دو هزار يهودي اروپايي كه در جنگ جهاني دوم به هند گريخته بودند حتي يك نفر هم باقي نمانده است. هنديها مردماني بسيار شكيبا و انعطاف پذيرهستند چرا كه هندوها و مسلمانان اين ناحيه به راحتي يهوديان را در كنار خود جاي داده اند و جو ضد يهودي در آن منطقه وجود ندارد. كودكان يهودي هيچگاه نگراني از اعلام مذهب خود نداشته اند. يكي از جامعه شناسان به اين نكته اشاره دارد كه گوناگوني فرهنگي در آداب و رسوم هنديها بسيار گسترده است. دليل اصلي هم وجود نواحي مستقل و مختلف است. اينكه هر گروه اجتماعي با توجه به اعتقادات مذهبي خود، آداب خاصي اعم از نوع خوراك، پوشاك و غيره دارد، امكان پذيرش مهاجرين خارجي مثل يهوديان را سهل تر مي كند. علاوه بر آن گروههاي مختلف يهودي هم پيرو سنن خاص خود هستند. يهوديان بغدادي، مالابري و يا پارادسي از نظر رسوم با يكديگر متفاوتند، حتي ازدواج گروههاي مختلف با يكديگر به ندرت صورت ميگيرد. در حال حاضر حضور پنج هزار يهودي در بمبئي و در شهر نزديك آن به نام «تانه» يهوديت را در هند زنده نگهداشته است. يكي از اعضاي كنيساي «ماگن حسيديم» در بمبئي ميگويد با وجود اينكه هر ساله 8 تا 10 خانوار بار سفر ميبندند، تعداد اعضاي اين انجمن ثابت ميماند. در حال حاضر يهوديان زيادي كه اصالتا هندي هستند در اسراييل سكونت دارند و تعداد آنها در هند حدود پنج هزار نفر است.

 

 

 

   

 

india flag

 هند داراي يكي از قديميترين تمدنهاي جهان است و تاريخ شكلگيري آن با تاريخ ايران و مهاجرت آرياها به مركز آسيا مربوط ميشود. در زمان سلطنت غزنويان در ايران، اين كشور چندين بار توسط سلاطين اين سلسله مورد حمله قرار گرفت و در قرون بعد يك دريانورد پرتغالي بنام واسكودوگاما پاي اروپاييان را به هند باز نمود و بعدها به تدريج هلنديها، فرانسويها و انگليسيها بر آن مسلط شدند.

india_mapهند در جنوب آسيا قرار دارد و مساحت آن 29/3 ميليون كيلومترمربع است. جمعيت آن بیش از یک میلیارد نفر و مردم آن از نژادهاي سفيد (آريايي) و سياه (دراويدي) و زرد ميباشند. در هند بنا به اقتضاي اجتماعي و سياسي به زبانهاي متعددي تكلم ميشود كه تعداد زيادي از آنها زبان رسمي محسوب ميشوند ولي مهمترين زبانهاي رايج اين كشور هندي، اردو و انگليسي است.

بالغ بر 80 درصد مردم هند پيرو آيين هندو، 11 درصد مسلمان، 4/2 درصد مسيحي، حدود يك درصد سيك و 7/0 درصد بودايي و 5/4 درصد باقيمانده پيروان مذاهب ديگر ميباشند.

india synagogue
كنيساي ماگن داويد در كلكته

نوع حكومت آن جمهوري متحده است كه در سال 1947 از انگليس استقلال يافت و در 30 اكتبر 1945 به عضويت سازمان ملل متحد درآمد و در عين حال عضويت خود را در سازمان كشورهاي مشترك المنافع انگليس نيز حفظ نمود.

دهلي نو پايتخت هند است و از شهرهاي مهم آن ميتوان به كلكته، بندر بمبئي و بندر مدرس اشاره نمود. هند را به نام جمهوري بهارات يا كشور هفتاد و دو ملت نيز ميشناسند.

***

كنيساي شهر كُچي (Kochi) در جنوب هند از مناطق ديدني براي گردشگران محسوب ميشود. مناره آن در انتهاي كوچهاي به نام «يهوديان» قراردارد و سنگ فرش آن از كاشيهاي رنگ آميزي شده در چين ميباشد، لوسترهاي اين كنيسا از شيشههاي رنگارنگ اروپايي است و تومارهاي تورات در جايگاه خاصي نگهداري ميشود. شانزده زن و مرد سالخورده اعضاي اين كنيسا هستند. يكي از اعضاي اين كنيسا معتقد است با توجه به سير صعودي مهاجرت جوانان، اعضاي اين كنيسا در ده سال آينده به صفر خواهد رسيد.

تاريخ يهوديان هند قدمتي دو هزار ساله دارد. بر اساس روايات موجود، مهاجرت قوم يهود از زمان پادشاهي حضرت سليمان آغاز شده است. اولين سند تاريخي در اين ارتباط حدودا به سال يك هزار تقويم عبري(2760 ق.م) مربوط ميشود. در كنار يهوديان سواحل مالابار در جنوب غربي هند، عدهاي از يهوديان نيز در سواحل كنكان در جنوب بمبئي سكونت دارند كه باقيمانده يهوديان پناهنده از كشور عربستان ميباشند كه كشتي آنها در سواحل كنكان پهلو گرفت. اين گروه از يهوديان با حفظ سنتهاي اصلي خود به اكثريت پيوستند و بدين ترتيب بزرگترين گروه يهودي را در هند پايه گذاري نمودند تا اين حد كه تعداد آنها در سال 1995 بالغ بر شش هزار تن بود. يهودياني كه آنها را به نام يهوديان بغدادي ميشناسند اكثرا از قشر متوسط جامعه هستند و در جامعه بمبئي و كلكته و ديگر مستعمرات سابق انگلستان فعاليت چشمگيري دارند.

متاسفانه در سال هاي 1623-1543 ميلادي در شهر گوآ - هند كه زماني مستعمره پرتغال بود بيش از يكصد يهودي پرتغالي پس از بازجويي سوزانده شدند.

synagogue india

از قرن نوزدهم به بعد گروههاي مهاجر كوچكي از كشورهاي عراق، ايران و سوريه اكثرا به صورت بازرگان در بمبئي و كلكته استقرار يافتند. در سال 1947، همزمان با استقلال هند در اين كشور پنجاه هزار يهودي سكونت داشتند. اما در حال حاضر تعداد آنها حدود پنج هزار نفر ميباشد. يكي از اعضاي كنيساي شهر دهلي-هند ميگويد مهاجرتها اكثرا دلايل اقتصادي و شخصي دارد. از ديدگاه او يهوديان در هند هيچگاه تحت تعقيب نبودهاند و جو ضديت با آنها نيز حاكم نبوده است. بعضي خانوادهها هم به علت نگراني از آينده فرزندان و احتمال عدم امكان ازدواج با همكيشان خود و به اميد آيندهاي بهتر از نظر شغلي مهاجرت نمودهاند.

يكي از زنان كنيساي شهر كچي كه اخيرا همسرش را از دست داده و به نشان عزا لباس محلي خاص سفيدي به تن دارد ميگويد: «در زمان گذشته يهوديان در اين شهر زندگي آرامي داشتند و همگي در كنار يكديگر در منطقهاي يهودي نشين سكونت داشتند. ستارههاي داوود روي بسياري از پنجرهاي منازل يادآور سكنه قبلي خود هستند. اما اكنون در اكثر اين منازل دستفروشها به فروش اشياء عتيقه به گردشگران مشغول هستند. اجداد من و همسرم حدود سال 1500 ميلادي از اسپانيا به طرف سواحل جنوبي هند گريختند. در آن موقع در شهر كچي، يهودياني ساكن بودند كه پس از خرابي اورشليم در قرن يكم ميلادي به اين شهر آمده بودند و به بازرگاني اشتغال داشتند. آنها به ما «خارجي » خطاب ميكردند. پس از آن استفاده از لقب «سياه» و «سفيد» نيز رواج يافت، چرا كه يهوديان تازه وارد پوست روشنتري داشتند».

تقسيم و جداسازي دو اجتماع سابق و فعلي در ميان جامعه يهوديان بمبئي نيز وجود داشت. به نظر ميآيد يهوديان در اين ناحيه از سدههاي اوليه تاريخ عبري سكونت داشتهاند ولي هيچگونه ارتباطي با دنياي يهود خارج از محدوده خود نداشتند. تنها در قرن هجدهم ميلادي يكي از دانشمندان يهود از وجود آنها اطلاع يافت و آنها را مجددا با سنن قديم آشنا نمود. پس از آن يهوديان به شهر بندري بمبئي نقل مكان نموده و بسياري از مردان يهود به ارتش هندي-انگليسي پيوستند. در همان زمان اولين گروه از يهوديان بغدادي نيز وارد بمبئي شدند.

به نقل از يكي از ساكنين يهودي به نام «سليمان صُوفِر» كه رياست يهوديان بغدادي را به عهده دارد، پيشينيان آنها در سال 1800 ميلادي قبل از دستگيري در عراق به اين ناحيه گريختهاند. به همين جهت زبان مادري اين گروه از يهوديان عملا عربي است. هماهنگي ميان انگليسيها و يهوديان عراقي به سرعت آنها را جزء بازرگانان پرنفوذ نمود. در سال 1947 همزمان با خروج استعمارگران، يهوديان بغدادي هم اين منطقه را ترك كردند. آنها به علت اينكه هند به سوي حكومت سوسياليستي سوق مييافت براي خود و فرزندانشان آيندهاي نميديدند. از ديدگاه سليمان صوفر آنها گذشته غم انگيزي داشتهاند چرا كه تعداد يهوديان بغدادي در 50 سال پيش بالغ بر 15 هزارنفر بود اما در حال حاضر تعداد آنها فقط يكصدوپنجاه نفر ميباشد. در حال حاضر از مدرسهاي كه موقوفه يهوديان است زياد استقبال ميشود ولي اكثر دانش آموزان آن، مسلمانان نواحي مجاور هستند.

از دو هزار يهودي اروپايي كه در جنگ جهاني دوم به هند گريخته بودند حتي يك نفر هم باقي نمانده است. هنديها مردماني بسيار شكيبا و انعطاف پذيرهستند چرا كه هندوها و مسلمانان اين ناحيه به راحتي يهوديان را در كنار خود جاي دادهاند و جو ضد يهودي در آن منطقه وجود ندارد. كودكان يهودي هيچگاه نگراني از اعلام مذهب خود نداشتهاند. يكي از جامعه شناسان به اين نكته اشاره دارد كه گوناگوني فرهنگي در آداب و رسوم هنديها بسيار گسترده است. دليل اصلي هم وجود نواحي مستقل و مختلف است. اينكه هر گروه اجتماعي با توجه به اعتقادات مذهبي خود، آداب خاصي اعم از نوع خوراك، پوشاك و غيره دارد، امكان پذيرش مهاجرين خارجي مثل يهوديان را سهلتر ميكند. علاوه بر آن گروههاي مختلف يهودي هم پيرو سنن خاص خود هستند. يهوديان بغدادي، مالابري و يا پارادسي از نظر رسوم با يكديگر متفاوتند، حتي ازدواج گروههاي مختلف با يكديگر به ندرت صورت ميگيرد. در حال حاضر حضور پنج هزار يهودي در بمبئي و در شهر نزديك آن به نام «تانه» يهوديت را در هند زنده نگهداشته است. يكي از اعضاي كنيساي «ماگن حسيديم» در بمبئي ميگويد با وجود اينكه هر ساله 8 تا 10 خانوار بار سفر ميبندند، تعداد اعضاي اين انجمن ثابت ميماند. در حال حاضر يهوديان زيادي كه اصالتا هندي هستند در اسراييل سكونت دارند و تعداد آنها در هند حدود پنج هزار نفر است.

 

 

 

جشن نوروز در هند

جشنِ نوروز در هند

 

 

 

جشنِ نوروز در هند از چه زماني آغاز شد؟ شايد اين آغاز مربوط به آن روزي باشد كه يكي از تيره‌هاي آريانژادان در حدود پنج يا سه هزار سال پيش از ميلاد مسيح پس از جنگ بين افراد طوايف هم نژاد و يا به سبب جستجوي مناطق گرمسيري، از زادگاة خود به مناطق اين طرف دنيا سرازير شدند و از روز اوّل تاكنون تمام آداب و سنني را كه همراه خود آورده بودند، حفظ كرده‌اند. ولي باز هم پس از گذشت زمان، تحتِ تأثير شرايط‌جوي و جغرافيايي، در آنها نيز تغييراتي داده‌اند. چنانكه مي‌دانيم، ايرانيان آخرين چهارشنبه هر سال را جشن مي‌گيرند و آتش روشن مي‌كنند و اعلام مي‌نمايند كه فصل زمستان را مي‌سوزانند و پس از چند روز به مناسبت فرارسيدن سال جديد، جشنِ ديگري مي‌گيرند كه آن را نوروز مي‌نامند. هندوها پس از پايان فصل زمستان در اوايل ماه مارس جشني مي‌گيرند كه در آن جشن، سركوچه يا در ميدان و چهار راه آتش روشن مي‌كنند و آن را «هولي[1]» مي‌نامند؛ مردم استان پنجاب نيز تقريباً دو هفته پيش از آن، يعني در اواسط ماه فوريه به همين صورت جشني برپا مي‌كنند. در آن روز بچّه‌هاي ده دوازده ساله، چه دختر و چه پسر، در حضور عابرين به مناسبت جشن، ترانه مي‌خوانند و عيدي مي‌گيرند و آن را «لهري[2]» مي‌نامند، و با پولي كه از عيدي جمع مي‌شود، شيريني مي‌خرند و آن را ميان دوستان و خويشاوندان پخش مي‌كنند.

تقريباً شش ماه بعد از آن، در آغاز فصل پاييز، جشني شبيه نوروز مي‌گيرند و به جاي هفت سين در مقابل مجسّمة زن خداي ثروت، لكشمي[3]، شيريني مي‌گذارند و تمام شب به اين اميد بيدار مي‌مانند كه شايد آن زن خدا به خانه‌شان سري بزند و آنها از وي پذيرايي كنند. بعضي‌ها براي به دست‌آوردن ثروت، از قمار نيز دريغ نمي‌ورزند.

وقتي كه تركان ماوراءالنّهري از خراسان بزرگ وارد شبه قارّة هند شدند، فرهنگ اصيل خود را به همراه خويش آوردند. از سروده‌هاي سخن‌سراياني كه در دورة غزنوي (582-366 ه‍) مي‌زيسته‌اند، چنين برمي‌آيد كه در روزگار سلاطين غزنوي جشن نوروز برپا مي‌كردند؛ چنانكه ابوالفرج روني (م: 492 ه‍) در بيت زير مي‌گويد:

روز بازار گل و نسرين است

جشنِ فرخندة فروردين است

و همچنين مسعود سعد سلمان (م: 515 ه‍) مي‌گويد:

آمدند اي عجب ز خلدبرين

روز نوروز و ماه فروردين

ظهيرالدّين بابر (937-888 ه‍) مؤسّس سلسلة تيموريان در هند، چه در حضر بود و چه در سفر، جشنِ نوروز مي‌گرفت؛ چنانكه در سال 910 هجري وقتي كه وي در درّة گومل[4] بود، جشنِ نوروز و عيدالفطر در يك روز اتّفاق افتاد و بدان مناسبت وي ابيات زير را به زباني تركي سرود:

يانكي[5] آي يار يوزي بيرله كوروب ايل شاد بيرم لار

منكا يوز و قاشينكدين ايرو بيرم آييدا غم لار

يوزي نوروزي وصلي عيديني بابر غنيمت توت

كه موندين يخشي بولماس بولسه يوز نوروز و بيرم لار

كه آن را عبدالرّحيم خانخانان، يكي از امراي جلال‌الدّين اكبر (نوه و جانشين ظهيرالدّين بابر در هند) به زبان فارسي چنين ترجمه كرد:

ماه نو را بروي يار هر دم شادي و عيدهاست (كذا)

مرا از رو و ابروي او در ماه عيد غمهاست

نوروز روي او و عيد وصل او را غنيمت بدان

كه از اين بهتر نمي‌شود اگر شود صد نوروز و عيدهاست

عيد نوروز براي بابر اهميّت خاصّي داشت و مي‌توان گفت وي اين جشن و همچنين روز چهارشنبه را به عنوان فالي نيك مي‌گرفت؛ چنانكه در وقايع سال 934 هجري دربارة اين مطلب چنين مي‌نويسد:

”… سال گذشته روزشنبه، روز نوروز، از (قصبه) سيكري به عزيمت جنگ سّنگا[6] كوچ كرده ياغي را زير كرديم. امسال روز چهارشنبه، روز نوروز، به عزيمت اين دشمنان (بَبِن، بايزيد و معروف) كوچ نموديم. اگر روز يكشنبه ظفريابيم از غرايب واقعات است“[7].

نصيرالدّين محمّد همايون (963-913 ه‍) در شهر اگره به سلطنت رسيد و در سال 947 هجري براي دوّمين بار از دست شيرشاه افغان (952-948 ه‍) شكست خورد و در سال 951 هجري به ايران پناهنده شد و مورد پذيرايي گرم و شايان شاه طهماسب صفوي (984-930 ه‍) قرار گرفت و بعد از پانزده سال دوباره در سال 966 هجري به هند حمله كرده تخت سلطنت ارثي خود را گرفت. اين پيروزي همايون در واقع پيروزي فرهنگ ايرانيان در هند بود و پس از تصرّف و فتح همايون بر منطقة شمال كشور هند، چند تن از ايرانيان تا به درجة امارت و وزارت هم رسيدند و پادشاهان مغول هند و همچنين شاهزادگان عالي نسب، دخترانشان را به رشتة ازدواج درآوردند، چنانكه نورالدّين، ملقّب به جهانگير (1037-1024 ه‍) پس از رسيدن به تخت سلطنت با مهرالنّسا، دختر خواجه غياث‌الدّين اعتمادالدّوله تهراني، در سال 1019 هجري ازدواج كرد. وي اوّل از شوهرش لقب نورمحل و پس از آن نورجهان يافت. شاهجهان (1068-1037 ه‍) فرزند نورالدّين جهانگير در ايّام شاهزادگي با ارجمند بانو، دختر يمين‌الدّوله ابوالحسن (پسر خواجه غياث‌الدّين اعتمادالدّوله)، در سال 1024 ازدواج كرد و پسرش اورنگ‌زيب، ملقّب به عالمگير (1118-1068 ه‍) با دلرس بانو، دختر شاهنواز صفوي، در سال 1046 هجري ازدواج كرد و اين پيوند زناشويي امراي ايراني با سران مغول، باعث شد كه بسياري از آداب و سنن ايرانيان آگاهانه و ناآگاهانه، از جمله جشنِ نوروز، در فرهنگ تيموريان هند رسوخ پيداكرد. در اينجا اين نكته را نيز بايد توضيح داد كه وقتي دختر شاهنواز صفوي با اورنگ‌زيب ازدواج كرد، تمام مراسم ايرانيان برگزار شد. چنانكه اين مطلب را محمّد صالح كنبوه[8] در كتاب عمل صالح چنين مي‌نويسد:

”بنابراين مراتب، به تاريخ شب دوشنبه بيست و نهم ارديبهشت ماه مطابق با بيست و دوّم شهر ذي‌الحجّه سنة يكهزار و چهل و شش هجري كه هنگام اقامت رسم حنابندي بود، از منزل خان نجابت نشان شاهنواز خان، حنا و لوازم آن بساز و آييني كه سزاوار اين دودمان خورشيد مكانت آسمان مكان و درخور سلسلة صفويه باشد، آوردند…

نه تنها شاهان سلسلة تيموريان هند، چه در سفر و چه در حضر، جشنِ نوروز را برپا مي‌داشتند، بلكه شاهزادگان نيز اين مراسم را برگزار مي‌كردند. چنانكه از اقتباس زير محمّد صالح كنبوه برمي‌آيد: «به تاريخ دوازدهم ربيع‌الاوّل سال هزار و بيست و شش هجري مسندگزين طارم چارم تشريف تحويل شريف بر نشاط‌كدة معهود خود ارزاني داشته مربّع‌نشين اورنگ چهارپاية خويش گرديد. حسب‌الامر (شاهزاده خرّم ملقّب به) شاه بلنداقبال كارپردازان امور سلطنت فضاي دولتخانة برهانپور[9] را به انواع تزيين، زيب و زينت دادند و به آذين جشنِ نوروزي كياني عرصة (تالار) خاص و عام را در ديباي خسرواني مفروش نمودند»“[10].

اگرچه ”… شاهجهان، ثاني صاحبقران، بيست و پنجم بهمن‌ماه الهي، مطابق هفتم جمادي‌الثاني سنة هزار و سي و هفت هجري در روز سعادت افروز دوشنبه… كلاه سروري را كه جوهر انجم در ترصيع او به كار رفته بود، همسري بخشيده و قباي خسروي را كه اطلس سپهر والا استر او گشته بود، تن بهم آغوشي داده… پاي سعادت پيراي بر سرير سپهر نظير گذاشت“[11]. ولي جشن جلوس بر تخت سلطنت در ايّام نوروز گرفت. چنانكه كنبوه مي‌نويسد:

”سرمايه ده انوار ذرّات كاينات و پيرايه بخش حيات اموات عالم نبات نه گهري و سي و شش دقيقه از روز دوشنبه سيزدهم رجب سنة هزار و سي و هفت هجري سپري گشته، تشريف تحويل اشرف از كاشانة حوت به طربخانة حمل مبذول داشته، به جهت اداي مراسم شادي و مباركباد سال اوّل جلوس اقدس خود به نفس نفيس همّت بر اهتمام آذين جشنِ نوروزي گماشت“[12].

همچنين چون شاهجهان پايتخت خود را از اگره به شاهجهان‌آباد (دهلي كنوني) انتقال داد، بدان مناسبت جشني در ايّام نوروز گرفت. دربارة آن كنبوه چنين مي‌نويسد:

”چون بعد از اتمام دارالخلافة شاهجهان‌آباد، به سال 1059 هجري و نزول اشرف اقدس در آن مكان سعادت نشان، نخستين نوروز جهان افروز نويد خرّمي به گوش جهانيان رسانيده، مشّاطة بهار رسوم غازه‌كاري عذار لاله و گل را تازه كرد و باد نوروزي آبي به روي عالم خاك آورده، در احياي اموات معجزه‌هاي عيسوي آشكارا نمود. رأي عالم آراي براي نفع‌رساني خلايق اقتضاي جشني عظيم و بزمي نو آيين نموده، متصدّيان مهمّات دولت را به جهت تهيّة مواد سور و سرور مأمور ساخت“[13].

اگرچه تا زمان شاهجهان، جشنِ نوروز هر سال در دربارِ فرمانروايان تيموريان هند به همين روال برگزار مي‌گرديد كه در ايران و بالخصوص در اصفهان مرسوم و متداول بود؛ ولي وقتي كه ستارة بخت و اقبال وي و يا دولت تيموريان هند از اوج به افول گراييد، اين بساط عيش و طرب نيز برچيده شد.

پسر او، اورنگ‌زيب، مرد متديّني بود و از زمان اكبر شاه از طرف بعضي از مسلمين پايبند به شريعت غرّاي اسلام، اين صدا بلند بود كه چون جشنِ نوروز مربوط به مجوسيان است، بنابراين مسلمين نبايد آن را برگزار كنند. چون اين عقيده طبق خط‌مشي اورنگ‌زيب بود؛ لذا او براي گرفتن اين جشن امتناع نمود.

اورنگ‌زيب اگرچه اوّلين مرتبه در روز جمعه غرّة ذيقعده سال 1068 بر تخت سلطنت نشست؛ ولي به علّت درگير بودن با برادرانش، در تاريخ 24 ماه مبارك رمضان سال 1069 هجري براي دوّمين مرتبه جلوس كرد[14] و چون در ايّام رمضان مراسم جشن بدينگونه نيز مناسب نبود كه مسلمين پيرو مسلك تسنن بعد از افطار بيست ركعت تراويح بخوانند؛ لذا آنها را به روز عيدالفطر موكول نمود و تمام مراسمي كه به مناسبت عيد نوروز انجام مي‌شد، در دورة سلطنت وي در روز عيدالفطر برگزار مي‌گرديد.

اگرچه اورنگ‌زيب از دنيا رفت و دولت تيموريان هند انقراض يافت و بساط استعمارگران انگليسي برچيده شد؛ ولي مسلمانان شهر دهلي تاكنون مراسم عيدالفطر را همان طور برگزار مي‌كنند كه در ايران تا امروز مرسوم است.

اورنگ‌زيب پس از گرفتن تخت سلطنت، بيشتر وقت خود را در جنوب هند براي فرونشاندن شورش و طغيانهاي فرمانروايان آن منطقه گذراند. چون وي تقريباً پنجاه سال دور از پايتخت بود، در شمال هند به خصوص در استان پنجاب سيكها قدرت گرفتند. پس از وفات وي از يك طرف جانشينانش براي گرفتن تخت سلطنت به جان يكديگر افتادند و از طرف ديگر استعمارگران اروپايي مانند پرتغاليها و انگليسيها و فرانسويها مشغول تشكيل مستعمرات خود بودند و سرانجام انگليسيها بر همة غالب شدند.

روزي بود و روزگاري كه تيموريان هند براي گرفتن بلخ و بدخشان لشكرها فرستادند؛ ولي جانشينان ايشان پيش انگليسها چنان زبون شدند كه به حالت جيره‌خواري افتادند. باوجود محروميّتها و محدوديّتهاي سياسي، تمام جشنها و همچنين جشنِ نوروز را هميشه سروقت مي‌گرفتند؛ چنانكه از گزارشهايي كه دربارة شهر دهلي و قلعة سرخ شاهجهان‌آباد به زبان فارسي نوشته شده است، در اينجا ذكر مي‌شود:

خلاصة اخبار اطرافها ـ معروضة بيست و سيوم فروري[15] سنة 1825 م.

ديروز اكبر پادشاه[16]… كاغذ بابت نوروز مرسله بخشي محمود رسيد. دريافت شد كه به تاريخ سي‌ام رجب رسميّات نوروز و به روز يكم (شعبان) نذر بگيرند و سواري نوروز مرغ (خروس) و رنگ عبّاسي است؛ از اين جهت بارش بسيار و بيماري زياده‌تر خواهد شد. مگر بنابر پادشاه سال نيك است.

خلاصة اخبار اطرافها ـ معروضة يكم مارچ[17] سنة 1825 م.

ديروز اكبر شاه پادشاه… اُودَت نَراين مِصْر[18] تقويم نوروز گذرانيده، عرض‌كرده كه به تاريخ بيست و نهم رجب، رسميات نوروز (اكبر شاه) فرمايند و نوروز به سواري مرغ است و گل لاله به دست دارد. از اين جهت بيماري لقوه و فالج و سردرد بسيار خواهد شد. بعد از آن شاكر و كريم قلي تقويم نوروز گذرانيد.

خلاصة اخبار اطرافها ـ معروضة چهاردهم مارچ سنه 1825 م.

ديروز اكبر شاه پادشاه رونق‌پذير بودند… گتري[19] (بقچه) پارچه‌اي به رنگ نوروز مرسلة راجه سوهن[20] لعل به نظر گذشت. بعد ملاحظه سپرد او نمودند و فرمودند كه پوشاك براي مرشدزاده‌ها (خويشاوندان پادشاه) تيار (آماده) بكنند… به عرض رسيد كه متصدّي حكيم ركن‌الدّين معه كاغذ نوروز و كوت قاسم حاضر است. ارشاد شد كه به سوهن لعل فهمانده دهد.

خلاصة اخبار اطرافها ـ معروضة بيست و يكم مارچ سنة 1825 م.

اكبر پادشاه رونق‌پذير بودند… وقت سه پهر (ساعت 15) پارچه‌ها به رنگ نوروز به بيگمات و مرشدزاده‌ها تقسيم نموده به سرداران حكم شد كه فردا صبح به تقريب نوروز آمده، حاضر شوند و اطلاع نوروز به جناب صاحب كلان بهادر نموده بيايد. بعد وقت «يك گهري[21]» شب مانده بيدار شده، پوشاك به رنگ سرخ بر بدن آراسته نياز مشكل‌گشا علي(ع) نموده، رسميّات نوروز ساخته، معه مرشدزاده‌ها وقت صبح به ديوان خاص تشريف آورده، در اين عرصه جناب صاحب[22] كلان بهادر رونق‌پذير بودند. بعد گذشتن نذر وليعهد يكصد و يك اشرفي از طرف نوّاب گورنر بهادر (فرماندار انگليسي) و بيست و يك اشرفي از طرف خود به حضور و پنج اشرفي به وليعهد و دو اشرفي به بيگم صاحبه گذرانيده، پادشاه دستار سربسته معه طرّة مقيشي به جناب صاحب كلان بهادر داده، بعدها همه به قدر مراتب خود نذرها گذرانيده، دريافت شد كه سكّه صد و چهل و دو اشرفي و دو صد روپيه درنذر آمدند.

وقايع دربارِ اكبر شاه ثاني ـ معروضة 9 مارس سال 1830 م.

… پرستيما منجم تقويم نوروز گذرانيده، دريافت شد كه نوروز سواري پلنگ و رنگ سرخ و گل لاله مايل به سياهي و گل گلاب (گل محمّدي) و (گلِ) چمپا در هر دو دست دارد. باران بسيار و نرخ غلّه ارزان و بيماري زياده خواهد شد و سلامتي جان خواهد ماند و به تاريخ بيست و چهارم رمضان وقت شب رسميّات نوروز به عمل آمد و به تاريخ بيست و پنجم صبحي نذر خواهد گذشت.

 

وقايع دربارِ اكبر شاه ثاني ـ معروضة 16 مارس سال 1830 م.

… ديباهاي پارچه پوشاك مرسلة (شاهزاده) ميرزا سليم بخت رسيدند. بعد ملاحظه پوشاك خاص بابت نوروز كلّو خيّاط را طلبيده، سه قطع گردانده دادند.

وقايع دربارِ اكبر شاه ثاني ـ معروضة 24 مارس 1830 م.

امير شاه پادشاه رونق‌پذير بودند… يك دستار معه طرّه و گوشواره و دوپته[23] و كورته (كرته)… بابت نوروز به (شاهزاده) ميرزا سليمان شكوه و بابر بخت و وليعهد و به همة بيگمات تقسيم فرموده، وقت شب آرام نموده، صبحي بعد از اداي نماز و وظيفه تبديل پوشاك كرد و رقومات جواهر بر بدن مبارك آراسته از مرشدزاده‌ها… باري داشته و رسميّات معمولي نوروز… كرده، بر دسترخوان نياز حضرت مشكل‌گشا داده، تبرّك تقسيم فرموده، برآمد شده، به ديوان خاص تشريف آورده، رونق‌بخش شدند. همة سرداران و طامس متكف[24] صاحب، جكسان[25] صاحب و بعد از او مرشدزاده‌ها و وليعهد بخت و بابر بخت و سليم بخت و تيمور شاه يك اشرفي و طامس متكف صاحب بهادر يكصد و بيست و يك اشرفي به حضور و پنج اشرفي به وليعهد بخت و دو اشرفي به بيگم صاحب داد. برن[26] صاحب قلعدار دو اشرفي به حضور و يك يك اشرفي به ميرزا وليعهد بخت و بيگم صاحب و ديگر سرداران سلطنت يك يك اشرفي و چهار چهار و پنج پنج روپيه و وكيل بيگم شَمُرو (همسر هندي يكي از اشراف اروپايي) نُه اشرفي به حضور و دو دو به بيگم صاحبه و وليعهد… گذرانيد. از حضور سرسبد معه گوشواره و طرّه به موجب دستور به مستر طامس متكف صاحب بهادر و طرّة گلها و بيضة مرغ به ديگران حسب دستور مرحمت شد.

وقتي كه انگليسي‌ها در هند قدرت گرفتند و تمام امور اداري پايتخت شاهجهان‌آباد و همچنين شهر دهلي به دست آنها افتاده، اعلام تعطيلات رسمي نمودند، كه از ميان تعطيلات يكي تعطيل عيد نوروز بود.

وقتي كه مراسم نوروز برگزار مي‌گرديد و فرزندي متولّد مي‌شد، معمولاً اسم او را نوروز مي‌گذاشتند. چنانكه از گزارش زير برمي‌آيد:

خلاصة اخبار اطرافها ـ معروضداشتة 27 ماه مئي 1830 م.

… وقتي دختري به نام نوروز بايي پا به جواني گذاشت و چون وليعهد (معروف به ميرزا وليعهد بخت بهادر) به تخت سلطنت دهلي رسيد و لقب سراج‌الدّين بهادر شاه اختيار نمود، به تاريخ 27 ماه مه سال 1830 ميلادي با دختري كه اسمش نوروز بايي بود، عقده مناكحت بست.

دادا بايي نوروجي[27] از مبارزان هند محسوب مي‌شود. وي يكي از زرتشتيان هند بود و چون روزي متولّد شده كه مراسم نوروز در خانه‌اش برقرار بود، لذا والدينش اسم او را نوروزي گذاشتند. چون در اكثر زبانهاي هند (غير از زبان اردو) حرف «ز» را «ج» تلفّظ مي‌كنند، بنابراين وي به اسم دادابايي نوروجي معروف است.

در آخر اين نكته را نيز بايد اضافه نمود كه نه تنها براي صفويها در ايران، بلكه براي حكمرانان بابري هند نيز دورة فرمانروايي ساسانيان و همچنين پيشينانشان عصر طلايي محسوب مي‌شد. چنانكه از واژه‌هايي مانند جشنِ نوروزي كياني و قباي خسروي كه در فوق گذشت و همچنين اساميي مثل اورنگ‌زيب و داراشكوه و القاب شاهان، مثل شاهجهان و جهانگير و القاب امرا مانند فريدونفر و جمجاه و غيرهم برمي‌آيد و آنها سعي مي‌نمودند كه مراسم درباري خود را مثل آداب و سنن ساسانيان تشكيل دهند و تزيين كنند.

حالا هر سال در تاريخ ششم فروردين، شيعيان بدين مناسبت كه حضرت محمّد مصطفي، ولايت علي عليه السّلام را اعلام نمودند و كاسبان مسلك تسنن بدين سبب كه رسول خدا(ص) در روز آخرين چهارشنبه ماه ربيع‌الاوّل از بيماري صحّت يافته بدن مبارك خود را شستند، ميان دوستان شيريني پخش مي‌كنند و كارگران از صاحب كارخانه‌ها عيدي و شيريني مي‌گيرند و تنها مراسم اين دو روز است كه نشان مي‌دهد نياكان ما چه مراسمي برگزار مي‌كردند.

اگرچه پس از برچيده شدن بساط حكمنوايي تيموريان بابري در سراسر شبه قارّة هند «جشنِ نوروز» از رونق افتاده، ولي باز هم در مناطق سردسيري مثل كشمير و در نواحي آن مردم مراسم اين جشن را با شادي و خرّمي برگزار مي‌كنند؛ چنانكه از ابيات زير تحت عنوان «جشنِ نوروز» برمي‌آيد[28]:

چمن بود ز خدا و همة جهان چو بستان‌ها
ببين كه عيد محبّت شده دبستان‌ها
كتاب و شعر و ادب شاعر شبستان‌ها
به ني‌نوازي و نغمه همه نيستان‌ها
مثال نغمة نوروزي بهارستان‌ها
كمال روح خدايي و لطف دستان‌ها
به كام جان برسانم در اين زمستان‌ها
هماره جلوه‌گر آمد چو شاه استان‌ها
صفاي من كه تويي يادگارِ مستان‌ها
خروش جان من آمد ز تاكستان‌ها

شكفته شد گل و دنيا شده گلستان‌ها
جهان شده همه جا سبز و روز نو آمد
اديب و شاعر و دانا به جشنِ نوروزي
در اين زمان كه بود عيد و مردمان خوشدل
نواي عشق من آمد چو بلبلان شيدا
هميشه ياد تو باشد مرا به دل شب و روز
سزد كه جام وفا و نداي نوشا نوش
عزيز درگه بينا دلان دل خسته
دلم هماره به ياد تو مي‌تپد جانم
اميد من شده ديدار روي تو هر دم

«سمن» كه بوي محبّت رساندت هر جا

وفاي او چو بهار و گل و شكفته بوستان‌ها

منابع

1.       بابر شاه، ظهيرالدّين محمّد: بابرنامه ـ وقايع، مطبعة شوكادو في مدينة كيوتو،
1995 م.

2.       بابر شاه، ظهيرالدّين محمّد: وقايع بابري، ترجمة از نوّاب عبدالرّحيم خانخانان، فتوكپي نسخة خطّي موزة بريتانيا، شمارة 24،416.

3.       صالح كنبوه لاهوري، محمّد صالح: عمل صالح الموسوم به «شاهجهان‌نامه»، به تصحيح غلام يزداني، مجلس ترقّي ادب، لاهور، 1976 م.، ج 2.

4.       مطلبي انبالوي، صادق: آداب عالمگيري، به تصحيح و تهذيب عبدالغفور چودهري، ادارة تحقيقات پاكستان، دانشگاه پنجاب، لاهور، چاپ اوّل 1971 م، ج 2.

[2]- لهري (Lohri) به ضمّ اوّل و راي كامي.

[3]- LaKShMI.

[4]- GOMaL.

[5]- بابرنامه ـ وقايع، مطبعة شوكادو في مدينة كيوتو، سنة 1995 م.، ص 231.

[6]- يكي از فرمانروايان هند.

[7]- وقايع بابري، فتوكپي نسخة خطّي موزة بريتانيا، شمارة 24،416، برگ 129.

[8]- عمل صالح الموسوم به «شاهجهان‌نامه» چاپ مجلس ترقّي ادب لاهور، 1976 م.، ج 2، ص 202.

[9]- شهري است در جنوب هند.

[10]- عمل صالح، ج 1، ص 85.

[11]- همان، ج 1، ص 8-187.

[12]- عمل صالح، ج 1، ص 5-234.

[13]- همان، ج 3، ص 82.

[14]- مطلبي انبالوي، صادق: آداب عالمگيري، به تصحيح و تهذيب عبدالغفور چودهري، ادارة تحقيقات پاكستان، دانشگاه پنجاب، لاهور، چاپ اوّل سال 1971 م، ج 2، ص 33-1030 و 11-1106.

[15]- فوريه (February).

[16]- ابوالنصر معين‌الدّين محمّد اكبر شاه (دوّم) فرمانرواي دهلي از سال 1173 الي 1253 هجري.

[17]- مارس (March).

[18]- UdaT NaRAYeN MeShRa.

[19]- GathrI.

[20]- SOhaN.

[21]- واحد وقت برابر 24 دقيقه.

[22]- در هند واژة «صاحب» براي آقا و ارباب و «صاحبه» براي خانم به كار مي‌برند.

[23]- دوپتّه (DoPatta) شال گردن.

[24]- ThOMaS Metcalf.

[25]- Jackson.

[26]- Born.

[27]- DADa BhAI NOROJi.

[28]- شعر به عنوان «جشنِ نوروز» از سمن عزيز. (مجلّة دانش،  مركز تحقيقات فارسي ايران و پاكستان، شمارة 77-76، 1383 ه‍ ش، ص 216).

 

معماری تاج محل

تاج محل


در ایران، ساختن مزار یکی از شیوه های معمول برای بزرگداشت بزرگان مذهبی یا رجال و افراد مهم اجتماعی یا کشوری بود که به ویژه از دوره ایلخانی به بعد بیشتر از گذشته مورد توجه قرار گرفت. در دوره گورکانیان هند که آنان را می توان در برخی زمینه ها وارث تیموریان دانست، به ساختن مزار برای بزرگان به صورت بارزی توجه شد. در واقع، فرهنگ ساختن مزار و مقبره برای درگذشتگان توسط مسلمین به هند راه یافته است. زیرا پیش از ورود مسلمانان به هند، بسیاری از هندی ها اجساد مردگان را می سوزاندند و شیوه ای برای تجلیل بزرگان خود نداشتند. در این دوران، شماری مزار نیز برای بانوان دربار ساخته شد که تاج محل یکی از آن ها به شمار می آید.
تاج محل آرامگاه ارجمند بانو ملقب به ممتاز محل، همسر محبوب پنجمین پادشاه گورکانی موسوم به شاه جهان است. ممتاز محل در 1040 ه.ق. درگذشت و آرامگاه او میان سالهای 1049 تا 1065 هجری قمری برپا شد. امپراتور جایگاهی را در کنار رود جمنا برگزید. وی قصد داشت برای خود نیز آرامگاهی در کران دیگر رود و برابر آن بسازد و این دو بنا را با پلی به یکدیگر متصل سازد به نشانه آنکه پیوند او و همسرش از جریان زمان هم در می گذرد. قرار بود که بر خلاف نمای تاج محل که از مرمر سفید بود، آرامگاه شاه از مرمر سیاه باشد. اما سرنوشت بر این شد که آرامگاه دوم هرگز برپا نشود و امپراتور در کنار همسرش آرام گیرد.

 
تصویر بزرگتر تصویر بزرگتر

هنگامی که ممتاز محل درگذشت،  امپراتور داغدیده طراحان ، مهندسان و استادکاران را از هند ، ایران و آسیای مرکزی گرد آورد تا آرامگاهی را بسازند که آخرین دستاورد معماری مغولان اعظم گردید. در آرامگاه تاج محل جملگی سنت های معماری آسیای مرکزی، ایران و هند به طور هماهنگ و موزون تلفیق یافته و بیشترین تأکید بر تناسبات هندسی عمارت شده است. این اثر دارای پیشینه های چندی از آرامگاه همایون بوده است. وی که دومین امپراتور گورکانی هند بود به ایران تبعید شد. او در بازگشت به هند، گروهی از هنرمندان ایرانی را با خود به همراه برد. بنا بر این شگفت انگیز نیست که تاج محل از الگوهای ایرانی و میراث معماری هندو بهره گرفته باشد. 


بنای آرامگاه برروی دو صفه روی هم قرار گرفته است. صفه اول 374 *141 و صفه دوم 120 *120
ذراع است. ساختمان مزار با طرح هشت بهشت طراحی و ساخته شده است. هشت بهشت یا هشت جنة نام نوعی طرح معماری است که بر اساس آن به طور معمول در وسط نقشه بنا یک فضای مرکزی غالبا گنبدی شکل وجود دارد که از مرکز آن چهار محور تقارن عبور می کند.
در دو طرف شرقی و غربی عمارت مزار، دو ساختمان کاملا همانند به صورت متقارن ساخته شده است . بنایی که در سمت غرب عمارت قرار گرفته، مسجدی است که از سه گنبدخانه و سه ایوان ترکیب شده است. در جبهه شرقی مزار بنایی مشابه مسجد ساخته شده که مهمانخانه مجموعه است و در همه خصوصیات کالبدی مانند مسجد است به جز آنکه محراب ندارد و بر روی  سنگفرش آن شکل جانماز ایجاد نشده است.
در بالای عمارت تاج محل، گنبد امرودی (گلابی) شکل قرار دارد که دو پوسته است. ارتفاع گنبد اصلی از روی صفه بیش از 50 متر است. در چهار طرف گنبد اصلی، چهار عدد طاقی با گنبد کوچک قرار دارد. وجود چهار گنبد کوچک در چهار سوی گنبد اصلی، سنت  و شیوه ای است که آن را در مقبره امیر اسماعیل سامانی در بخارا می توان ملاحظه کرد. بنا بر این، خصوصیت مزبور را می توان از ویژگی های معماری ایرانی دانست.

تصویر بزرگتر تصویر بزرگتر

چهار منار در چهارگوشه صفه عمارت مزار وجود دارد. این خصوصیت را باید به معماری گورکانی نسبت داد. ساختن چهار منار در چهارگوشه یک عمارت در دوره تیموری رایج شد و در دوره گورکانی و به ویژه در تاج محل، آنها را به صورت مستقل از ساختمان، در چهار گوشه صفه ساختند. وجود چهار منار در گوشه های صفه موجب شکل گیری فضایی بصری - روانی شد که عمارت مزار در میان آن اهمیت ویژه ای یافته است، زیرا افزون بر خصوصیات حجمی یگانه و ممتاز آن، تمام سطح آن را با سنگ مرمر سفید پوشانده اند، در حالی که سطح صفه اول و نیز مهمانخانه و مسجد واقع در دو سوی آن را با سنگ سرخ پوشانیده اند. در جلوی عمارت آرامگاه، باغی مربع شکل ساخته شده است. مربع یکی از شکل های کامل و به ویژه یکی از شکل های مهم و مقدس در فرهنگ طراحی معماری و شهری در ایران است. عرصه باغ نیز با طرح چهارباغ که یکی از مهمترین الگوهای طراحی باغ ایرانی است، ساخته شده است. در این شیوه، عرصه باغ توسط دو معبر متقاطع به چهار قسمت تقسیم می شد. هر یک از این چهار عرصه نیز دوباره به چهار قسمت تقسیم می شد و این روند تا جای ممکن ادامه می یافت و فضای هر سطح با درختان و گلهای متنوع پوشانده می شد.

بخشی از تزئینات تاج محل - ترصیع سنگ های قیمتی بر مرمر سفید

دروازه با شکوه ورودی باغ و مزار با نام جلوخان ، در وسط جبهه متصل به باغ قرار گرفته است و طرحی تقریبا مانند هشت بهشت اما به شکلی ساده دارد. جلوخان نوعی فضای شهری به حساب می آید که غالبا به عنوان فضایی رابط میان یک فضای معماری و یک فضای شهری مانند بازار، معبر یا میدان مورد استفاده قرار می گرفته است. در طراحی مجموعه تاج محل، اصل سلسله مراتب  (توجه به نحوه ترتیب، تنظیم و استقرار عناصر بر اساس اهمیت معنوی و نمادین فضاها) مورد توجه بوده است. 
در این مجموعه، حرکت شخص از دنیوی ترین نماد (بازار) آغاز می شود و به اخروی ترین نماد مجموعه (مزار) منتهی می شود. در این بین، میدان جلوخان فضایی رابط و برزخ گونه بین بازار و مزار (دنیا و آخرت) است. حضور مزار در باغ را نیز می توان استعاره ای از حضور انسان در بهشت دانست. توجه به اصول تقارن، مرکزیت و ریتم نیز از دیگر ویژگی های این مجموعه است که آن را این چنین ارزشمند ساخته است.
در متون تاریخی به نام معمار این مجموعه اشاره نشده است اما در برخی از متن های متأخر، از شخصی به نام استاد عیسی نام برده شده که بعضی او را اهل شیراز و عده ای وی را اهل استانبول دانسته اند. برخی از پژوهشگران نیز به یک نسخه خطی اشاره کرده اند که در آن به «استاد عیسی شیرازی نقشه نویس» و «امانت خان شیرازی طغرانویس» اشاره شده است. علاوه بر این، در برخی از متون به شخصی به نام استاد احمد لاهوری اشاره شده است. هرچند که وجود یک معمار لاهوری در طراحی تاج محل به معنی فقدان یک یا چند معمار ایرانی نیست. زیرا می توان اظهار داشت که طراحی و ساخت این مجموعه عظیم و با شکوه، تنها توسط یک معمار صورت نپذیرفته است و به احتمال زیاد چند نفر معمار و عده کثیری هنرمند در این کار مشارکت داشته اند.

منابع :
هنر اسلامی : زبان و بیان/ تیتوس بورکهارت/ مسعود رجب نیا/ سروش/.1365
تداوم طراحی باغ ایرانی در تاج محل/ حسین سلطان زاده/ دفتر پژوهش های فرهنگی/ 1378


مسجد جامع دهلی

مسجد جامع دهلی
 مسجد جامع دهلی مهمترین مسجد در بخش قدیمی دهلی در هندوستان است که بزرگترین و مشهورترین مسجد هندوستان محسوب می شود و فرمان ساخت آن توسط شاه جهان امپراطور مغول صادر و در سال 1656 میلادی تکمیل شد.

در شهرهای بسیاری از هندوستان که دارای تاریخ حکمرانی اسلامی بوده و یا جمعیت مسلمانان آن قابل توجه هستند مساجد جامع دیگری فعالیت می کنند.

این مسجد در هندوستان با نام "مسجد جهان نما" شهرت دارد و مسجد جامع تنها اشاره ای به برگزاری نماز جماعت روزهای جمعه در این مسجد است. محوطه خارجی این مسجد می تواند بیش از 25 هزار نمازگزار را در خود جای دهد. این مسجد همچنین دربرگیرنده چندین قطعه اشیای باستانی و عتیقه بوده که در آن میان می توان به قرآنی اشاره کرد که روی پوست آهو نوشته شده است.

شاه جهان چندین مسجد مهم دیگری را چون مساجد آگره، اجمر و لاهور ساخته است. طرح طبقات مسجد جامع بسیار به موتی مسجد (مسجد مروارید) در آگره شباهت دارد، اما مسجد جامع بزرگتر از آن بوده و دارای دو طبقه است. قسمت اعظم این مسجد به علت وسعت زیر بنایی که شاه جهان برای آن برگزید بعدها به آن اضافه شد. شاه جهان حاکم مغول همان شاهی بود که دستور ساخت تاج محل را در شهر آگره، هندوستان برای همسر محبوب خود ممتاز محل نیز صادر کرد.

محوطه خارجی مسجد از طرف شرق، شمال و جنوب به سه ردیف پلکان منتهی می شود که همگی با ماسه سنگهای قرمز رنگ ساخته شده است. در شمالی مسجد 39 پله، در جنوبی 33 پله و در شرقی که محل ورود خانواده سلطنتی بوده 35 پله دارد. این پله ها برای جایگیری دکه های غذایی و فروشگاه ها هنرمندان خیابانی مورد استفاده قرار می گرفت.

عصر هنگام در شرقی مسجد جهان نما به بازار فروش مرغ و ماکیان تبدیل می شود. پیش از جنگ 1857 استقلال هندوستان نزدیک در جنوبی مسجد یک مدرسه قرار داشت که طی جنگ استقلال هندوستان کاملا تخریب شد. بازار بزرگ چندی چوک به معنای میدان نقره در قسمت شمالی این مجسد قرار داشت که توسط جهان آرا بیگم دختر شاه جهان ساخته شد و یادآور هنر و تمدن عصر مغول است.

مسجد جامع دهلی رو به سمت غرب دارد و هر سه طرف آن با ایوانهای طاقدار قوسی شکل پوشانده شده که درگاه برج مانند آن رو به مرکز مسجد قرار دارد.

این مسجد حدود 800 متر طول و 27 متر عرض دارد و سقف آن با سه گنبد پوشانده شده است. هر کدام از گنبدهای این مسجد با مرمرهای سیاه و سفید کار شده اما گنبد بالایی آن با طلا پوشانده شده است.

دو مناره این مسجد 40 متر ارتفاع دارد و دربرگیرنده 130 پله است که با مرمر سفید و سنگ ماسه قرمز فرش شده است.  در محوطه پشتی این مسجد نیز چهار مناره کوچک که به مناره های جلویی شباهت دارد قرار گرفته است.

زیر گنبدهای مسجد سالنی قرار گرفته که هفت ورودی قوس دار آن رو به سمت غرب است و دیوارهای مساجد تا ارتفاع کمر با مرمر پوشانده شده است. غیر از این سالن نیز، سالن اقامه نماز دیگری در مسجد قرار دارد که 60 در 27 متر مربع تخمین زده شده است و هفت ورودی قوس دار دارد. در بالای هر کدام از این ورودیهای قوسی شکل لوحهایی از مرمر سفید قرار داد که 2/1 متر طول و 76 سانتی متر عرض دارد که روی آن با مرمر سیاه حکاکی شده است. روی این لوحها تاریخ ساخت مسجد حک  و از فضائل و سلطنت شاه جهان نقل شده است.

کف مسجد با مرمر سیاه و سفید فرش شده و قسمتی که قرار است سجاده هر نمازگزار باشد با سنگهای مرمر مشخص شده است. این سجاده های مرمرین از نظر اندازه 44/91 سانتی متر در 50 سانتی متر بوده و در در مجموع 899 سجاده سیاه مرمرین در کف مسجد جایگذاری شده است.