تاج محل، سمبل عشق و مروارید کشور هند

 تاج محل، سمبل عشق و مروارید کشور هند
...ملكه ممتاز محل در هنگام مرگ از شوهرش خواست كه پس از او، با زن دیگری ازدواج نكند و برای او مقبره‌ای بسازد كه...
 
یكی از جمله كامل ترین و عالی ترین آثار معماری هند، بنای زیبای تاج محل است. این بنا در ۲۰۰ كیلومتری جنوب دهلی نو و در منطقه اوتار پرادش واقع شده است.
قسمت‌های زیادی از تاج محل اكنون از بین رفته است. آنچه امروز از این بنا باقی مانده یك باغ اصلی به نام چهار باغ و ساختمان سفید مقبره كه گویی روی یك سكو قرار گرفته و به رودخانه جامو مشرف است.
  
در این مجموعه، حرکت شخص از دنیوی‌ترین نماد (بازار) آغاز می‌شود و به اخروی ترین نماد مجموعه (مزار) منتهی می‌شود. در این بین، میدان جلوخان فضایی رابط و برزخ گونه بین بازار و مزار (دنیا و آخرت) است. حضور مزار در باغ را نیز می‌توان استعاره‌ای از حضور انسان در بهشت دانست. توجه به اصول تقارن، مرکزیت و ریتم نیز از دیگر ویژگی های این مجموعه است که آن را این چنین ارزشمند ساخته است.
در ایران، ساختن مزار یکی از شیوه های معمول برای بزرگداشت بزرگان مذهبی یا رجال و افراد مهم اجتماعی یا کشوری بود که به ویژه از دوره ایلخانی به بعد بیشتر از گذشته مورد توجه قرار گرفت. در دوره گورکانیان هند که آنان را می‌توان در برخی زمینه ها وارث تیموریان دانست، به ساختن مزار برای بزرگان به صورت بارزی توجه شد. در واقع، فرهنگ ساختن مزار و مقبره برای درگذشتگان توسط مسلمین به هند راه یافته است. زیرا پیش از ورود مسلمانان به هند، بسیاری از هندی‌ها اجساد مردگان را می‌سوزاندند و شیوه ای برای تجلیل بزرگان خود نداشتند. در این دوران، شماری مزار نیز برای بانوان دربار ساخته شد که تاج محل یکی از آن ها به شمار می‌آید.
تاج محل آرامگاه ارجمند بانو ملقب به ممتاز محل، همسر محبوب پنجمین پادشاه گورکانی موسوم به شاه جهان است. ممتاز محل در 1040 ه.ق. درگذشت و آرامگاه او میان سالهای 1049 تا 1065 هجری قمری برپا شد. امپراتور جایگاهی را در کنار رود جمنا برگزید. وی قصد داشت برای خود نیز آرامگاهی در کران دیگر رود و برابر آن بسازد و این دو بنا را با پلی به یکدیگر متصل سازد به نشانه آنکه پیوند او و همسرش از جریان زمان هم در می‌گذرد. قرار بود که بر خلاف نمای تاج محل که از مرمر سفید بود، آرامگاه شاه از مرمر سیاه باشد. اما سرنوشت بر این شد که آرامگاه دوم هرگز برپا نشود و امپراتور در کنار همسرش آرام گیرد.
او در هنگام تولد چهاردهمین فرزندش  در سال ۱۶۳۲ میلادی جان باخت. ملكه ممتاز محل در هنگام مرگ از شوهرش خواست كه پس از او، با زن دیگری ازدواج نكند و برای او مقبره‌ایی بسازد كه یادش جاوید بماند. آن دو در سال ۱۶۱۲ با یكدیگر ازدواج كردند و ثمره ۱۸ سال زندگی مشتركشان، ۱۴ فرزند بود.
هنگامی‌که ممتاز محل درگذشت،  امپراتور داغدیده طراحان، مهندسان و استادکاران را از هند، ایران و آسیای مرکزی گرد آورد تا آرامگاهی را بسازند که آخرین دستاورد معماری مغولان اعظم گردید. در آرامگاه تاج محل جملگی سنت های معماری آسیای مرکزی، ایران و هند به طور هماهنگ و موزون تلفیق یافته و بیشترین تأکید بر تناسبات هندسی عمارت شده است. این اثر دارای پیشینه های چندی از آرامگاه همایون بوده است. وی که دومین امپراتور گورکانی هند بود به ایران تبعید شد. او در بازگشت به هند، گروهی از هنرمندان ایرانی را با خود به همراه برد. بنا بر این شگفت‌انگیز نیست که تاج محل از الگوهای ایرانی و میراث معماری هندو بهره گرفته باشد. 
بنای آرامگاه برروی دو صفه روی هم قرار گرفته است. صفه اول 374 *141 و صفه دوم 120 *120 ذراع است. ساختمان مزار با طرح هشت بهشت طراحی و ساخته شده است. هشت بهشت یا هشت جنه نام نوعی طرح معماری است که بر اساس آن به طور معمول در وسط نقشه بنا یک فضای مرکزی غالبا گنبدی شکل وجود دارد که از مرکز آن چهار محور تقارن عبور می‌کند.
در دو طرف شرقی و غربی عمارت مزار، دو ساختمان کاملا همانند به صورت متقارن ساخته شده است . بنایی که در سمت غرب عمارت قرار گرفته، مسجدی است که از سه گنبدخانه و سه ایوان ترکیب شده است. در جبهه شرقی مزار بنایی مشابه مسجد ساخته شده که مهمانخانه مجموعه است و در همه خصوصیات کالبدی مانند مسجد است به جز آنکه محراب ندارد و بر روی  سنگفرش آن شکل جانماز ایجاد نشده است.
در بالای عمارت تاج محل، گنبد امرودی (گلابی) شکل قرار دارد که دو پوسته است. ارتفاع گنبد اصلی از روی صفه بیش از 50 متر است. در چهار طرف گنبد اصلی، چهار عدد طاقی با گنبد کوچک قرار دارد. وجود چهار گنبد کوچک در چهار سوی گنبد اصلی، سنت  و شیوه ای است که آن را در مقبره امیر اسماعیل سامانی در بخارا می‌توان ملاحظه کرد. بنا بر این، خصوصیت مزبور را می‌توان از ویژگی های معماری ایرانی دانست.
چهار منار در چهارگوشه صفه عمارت مزار وجود دارد. این خصوصیت را باید به معماری گورکانی نسبت داد. ساختن چهار منار در چهارگوشه یک عمارت در دوره تیموری رایج شد و در دوره گورکانی و به ویژه در تاج محل، آنها را به صورت مستقل از ساختمان، در چهار گوشه صفه ساختند. وجود چهار منار در گوشه های صفه موجب شکل گیری فضایی بصری - روانی شد که عمارت مزار در میان آن اهمیت ویژه ای یافته است، زیرا افزون بر خصوصیات حجمی‌یگانه و ممتاز آن، تمام سطح آن را با سنگ مرمر سفید پوشانده اند، در حالی که سطح صفه اول و نیز مهمانخانه و مسجد واقع در دو سوی آن را با سنگ سرخ پوشانیده اند. در جلوی عمارت آرامگاه، باغی مربع شکل ساخته شده است. مربع یکی از شکل های کامل و به ویژه یکی از شکل های مهم و مقدس در فرهنگ طراحی معماری و شهری در ایران است. عرصه باغ نیز با طرح چهارباغ که یکی از مهمترین الگوهای طراحی باغ ایرانی است، ساخته شده است. در این شیوه، عرصه باغ توسط دو معبر متقاطع به چهار قسمت تقسیم می‌شد. هر یک از این چهار عرصه نیز دوباره به چهار قسمت تقسیم می‌شد و این روند تا جای ممکن ادامه می‌یافت و فضای هر سطح با درختان و گلهای متنوع پوشانده می‌شد.
 
در متون تاریخی به نام معمار این مجموعه اشاره نشده است اما در برخی از متن های متأخر، از شخصی به نام استاد عیسی نام برده شده که بعضی او را اهل شیراز و عده ای وی را اهل استانبول دانسته اند. برخی از پژوهشگران نیز به یک نسخه خطی اشاره کرده اند که در آن به «استاد عیسی شیرازی نقشه نویس» و «امانت خان شیرازی طغرانویس» اشاره شده است. علاوه بر این، در برخی از متون به شخصی به نام استاد احمد لاهوری اشاره شده است. هرچند که وجود یک معمار لاهوری در طراحی تاج محل به معنی فقدان یک یا چند معمار ایرانی نیست. زیرا می‌توان اظهار داشت که طراحی و ساخت این مجموعه عظیم و با شکوه، تنها توسط یک معمار صورت نپذیرفته است و به احتمال زیاد چند نفر معمار و عده کثیری هنرمند در این کار مشارکت داشته اند.
 
دروازه با شکوه ورودی باغ و مزار با نام جلوخان، در وسط جبهه متصل به باغ قرار گرفته است و طرحی تقریبا مانند هشت بهشت اما به شکلی ساده دارد. جلوخان نوعی فضای شهری به حساب می‌آید که غالبا به عنوان فضایی رابط میان یک فضای معماری و یک فضای شهری مانند بازار، معبر یا میدان مورد استفاده قرار می‌گرفته است. در طراحی مجموعه تاج محل، اصل سلسله مراتب (توجه به نحوه ترتیب، تنظیم و استقرار عناصر بر اساس اهمیت معنوی و نمادین فضاها) مورد توجه بوده است.

آشنایی با برخی آداب و رسوم مردم هندوستان

آشنایی با برخی آداب و  رسوم مردم هندوستان
مردم هندوستان معتقدند كه چسباندن دو دست به یكدیگر نشانه همفكری و همرنگی با شخص مقابل است و از طرفی دست راست را مظهر...


سرزمین‌های واقع در مشرق زمین مهد آداب و رسوم و سنت‌های كهن هستند. یكی از كشورهایی كه فرهنگ و سنت‌های قدیمی‌دارد هندوستان است. در این مطلب سعی می‌شود به اختصار شما را با برخی از آداب و رسوم مردم كشور هندوستان آشنا كنیم. در واقع این مقاله یك پیش زمینه است برای شما تا بیشتر در مورد كشورهای دیگر به خصوص سرزمین‌های مشرق زمین اطلاعات داشته باشید.
Namaskar
این كلمه یادآور متداول‌ترین و مشهورترین نوع سلام و علیك در هند است كه در هنگام خوش‌آمد گویی و یا خداحافظی به كار می‌رود. دراین شیوه سلام كردن، كف دو دست را به هم می‌چسبانند و در زیر صورت به سمت بالا نگه می‌دارند و كمی‌خم می‌شوند و سپس به شخصی كه دیده‌اند به این روش سلام می‌كنند.
مردم هندوستان معتقدند كه چسباندن دو دست به یكدیگر نشانه همفكری و همرنگی با شخص مقابل است و از طرفی دست راست را مظهر روح و طبیعت معنوی انسانی و دست چپ را نشانگر جهان مادی و جسم انسانی می‌دانند و با این حركت می‌خواهند یكی بودن جسم و جان خود را به شخص مقابل بدهند.
Tilak
تیلاك نشان مذهبی‌ای است كه آن‌ها بر روی پیشانی خود می‌گذارند و معتقدند برای آن‌ها سعادت، خیر و بركت به ارمغان می‌آورد. این نشان معمولاً از خمیر قرمز رنگی كه تركیبی از زردچوبه، زاج سفید، ید و كافور است تهیه می‌شود و سپس به صورت لكه‌ای كوچك در بین ابروان گذاشته می‌شود. به عقیده مردم هند، این نقطه از پیشانی محل خرد نهفته، تمركز و عقل انسانی است. در ضمن از نظر مسائل عبادی هم كانون مهمی‌به حساب می‌آید و از طرفی آن را چشم سوم وجود خود می‌دانند و تمام مراسم مذهبی آن‌ها با گذاشتن تیلاك و چند دانه برنج با انگشت نشانه شست روی این نقطه انجام می‌شود. در ضمن این رسم در بعضی مواقع برای خوش‌آمد گویی یا وداع با میهمان هم دیده می‌شود.
Arati
انجام این سنت نشانی از عشق و تكریم است و در شرایط و موقعیت‌های متفاوت چون ستایش و درخواست بركت از خدا، تولد كودكان، خوش‌آمد گویی به مهمان، شركت در محافل شعری و سرود و خوش‌آمد گویی به عروس و داماد جدید به فراخور موضوع استفاده می‌شود.
روش كار هم بسیار ساده است؛ پنج لامپ یا چراغ كوچك را با كره یا روغن پر می‌كنند و در سینی فلزی كوچكی قرار می‌دهند. در كنار آن نیز صدف حلزونی با آب پر می‌شود و اطرافش را با گل و برگ تزئین می‌كنند. بخور كافور هم به عنوان عطر سینی استفاده می‌شود و در نهایت سینی تهیه شده به حالت چرخان در محافل ذكر شده حركت داده می‌شود تا ارواح شیطانی و تأثیرات چشم‌های شیطانی از آن مجلس دور شود.
حلقه‌های گل
درست كردن حلقه‌های گل در هند بسیار مرسوم است. در هنگام نشان دادن ادب و احترام بیشتر دسته‌گل‌هایی از یاس سفید با گل‌های جعفری یا همیشه بهار (نارنجی رنگ) تهیه می‌كنند. و به شكل ریسمانی به هم می‌بافند و ته آن را گره می‌زنند و آن را در مراسم مختلف بر گردن كسی كه می‌خواهند به او احترام بگذارند می‌اندازند. استفاده از حلقه گل در مراسم ازدواج بسیار مرسوم است.
سنجاق روی بینی
 

سنجاق روی بینی كه یك نگین براق است، مظهر اخلاص و نشان ازدواج و تأهل زنان هندی است. اگرچه با گذشت زمان این زینت مورد استفاده دخترها هم قرار گرفته است.

Mangalsura
گردنبندی است بر گردن زنان متأهل و معادل حلقه ازدواج در غرب و سایر كشورها است. گردنبند فوق معمولاً از دو رشته كوتاه از مهره‌های سیاه و آویزان از طلا است. در روز عروسی این گردنبند توسط داماد بر گردن عروس آویخته می‌شود تا دانه‌های سیاه آن عروس خانم را در مقابل شیطان حفظ كند.

Shakna-Paula
دستبندی است كه از مرجان قرمز و صدف تهیه می‌شود كه در مجلس عروسی به دست عروس خانم بسته می‌شود. مفهوم این دستبند در میان مردم هند این است كه با این دستبند داماد به عروس قول می‌دهد تا او را خوشبخت كند و او را همیشه دوست داشته باشد. هندی‌ها به این دستبند، دستبند عشق می‌گویند.
 
***********
 
آداب و رسم غذا خوردن در هند
 
هندى‌ها آداب خاصى در مصرف غذا دارند، آنان در غذا خوردن اسراف نمى‌كنند، زیرا معتقدند با افراط در غذا دچار تنبلى شده و این امر مانع رشد فكرى و جسمانى‌شان مى‌شود.
از سویى دیگر سعى مى‌كنند غذاى مصرفى‌شان به چرخه طبیعت بسیار نزدیك باشد. به همین دلیل غذاهایى چون ماهى و گوشت را كه برای به‌دست آوردن آن باید موجود زنده‌ای را كشت و در نتیجه باعث برهم زدن چرخه طبیعت می‌شود را مانع آرامش روح و نیایش با خدا مى‌دانند.
از آداب جالبی که دارند، با دست غذا خوردن است که هیچ طبقه‌ی خاصی را هم شامل نمی‌شود، هندى‌ها معتقدند براى غذا خوردن نباید واسطه‌اى وجود داشته باشد تا انرژى بین غذا و انسان در تعامل باشد.
شبیه گستره جغرافیایی ایران، عادات غذایی در هر منطقه هند متفاوت است به طور مثال در جنوب (شهرهایى چون حیدر آباد، شانل و...) غذاهاى تند مصرف مى‌كنند، در غرب (مثل كلكته) غذاى شیرین و در شمال (مثل دهلى) غذاى تند و روغنى.
امّا در كل برخى غذاهاى مشترك را در همه مناطق هند مى‌توان دید.
به طور مثال «دال» كه از حبوبات تشكیل شده است و معمولاً آن را بر روى برنج مى‌ریزند و مى‌خورند، در تمام هندوستان بسیار رایج است. «دال» (Dal) را با عدس لوبیا و نخود می‌پزند؛ ولى هر كدام از این حبوبات به طور جداگانه پخته مى‌شوند و همین باعث تنوع در غذا مى‌شود.
«دوساسامبار» (Dososambar) با اینكه غذاى مخصوص جنوب هند است، امّا مصرف آن در همه جاى هند بسیار رایج است. این غذا از یك نان بلند و نازك تشكیل شده كه وسط آنرا سیب زمینى، پیاز و فلفل می‌گذارند و مى‌پیچند و برای جاشنی هم از سس خاصى استفاده مى‌كنند، كه «چتنى» (Chatni) نام دارد و با نارگیل و خود سس «سامبار» (Sambar) كه حاوی سبزیجات مختلف است، درست شده است.
باتورا (Batura) هم یكى از نان‌هاى معروف در هند است (البته بعد از نان چاپاتى) كه همراه با غذایى به نام چولا (Chala) خورده مى‌شود. چولا از نخود، گوجه فرنگى، پیاز و فلفل و ادویه تشكیل شده و همانند خورشت درست مى‌شود و آن را با نان باتورا كه روغنى و پفى شكل است می‌خورند.
سمبوسه نیز غذایى آشنا و پرطرفدار است كه بیشتر به صورت عصرانه مصرف مى‌شود و در خیابان‌ها مى‌توان شاهد دستفروش‌هایى بود كه سمبوسه مى‌فروشند.
در كل اینگونه معروف است كه طبقات محروم و پایین غذاهاى تندترى مصرف مى‌كنند و غذاها در طبقات بالا از درجه تندى كمترى برخوردار است.
هندوها معتقدند كه گاو ماده را نباید كشت و گوشت این حیوان مفید و مقدس را نباید خورد، این یكى از دلایلى است كه آنان از گوشت حیواناتى چون بز، گاو نر و گوسفند استفاده مى‌كنند. البته مصرف گوشت در بین هندی‌ها چندان پسندیده نیست، حتى امروزه هم مى‌توان هندو‌هایى را دید كه در طول زندگى‌شان هرگز گوشت مصرف نكردند.

هندوستان از دیرپاترین زمان تا عصر گاندی

هندوستان
شبه قاره هند دارنده باستانی‌ترین تمدن و فرهنگ بزرگ جهان است. آریایی‌ها در فاصله 2500 تا 2000 سال قبل از میلاد مسیح از طریق تنگه خیبر، از راه افغانستان کنونی وارد...
 
سرزمین عجایب
از اوایل ماه اکتبر 2009 مردم هند تدارک برگزاری یکصد و چهلمین سالروز تولد روح بزرگ ملت هند (مهاتما گاندی) را به بهترین وجه دیدند. گاندی در دوم اکتبر 1869 در یک خانواده بسیار سنتی در پوربندا (گجرات) از ایالت «کاتیاور» به دنیا آمد. قلم تقدیر اینچنین بر لوح تاریخ هند رقم خورده بود که او بتواند در 78 سالگی ملتی که از ادیان و مذاهب و آداب و رسوم گوناگون و زبان‌های متفاوت تشکیل می‌شدند، متحد ساخته و شبه قاره هند را به استقلال برساند. حال که هنوز در ماه اکتبر به سر می‌بریم به این انگیزه تاریخچه کشوری را که گاندی در آن پرورش یافته و در بیداری اش در مبارزه با استعمار کوشش کرده و نقش موثر داشته است، از دید تیزبین خوانندگان می‌گذرانیم.
 
هندوستان از دورترین زمان تا رسوخ مغولان به این سرزمین
شبه قاره هند دارنده باستانی‌ترین تمدن و فرهنگ بزرگ جهان است. آریایی‌ها در فاصله 2500 تا 2000 سال قبل از میلاد مسیح از طریق تنگه خیبر، از راه افغانستان کنونی وارد شبه قاره هند یعنی جایی که امروز به پاکستان و هندوستان معروف است، شدند. آنها ابتدا با هم نژادان خود که نیاکان ایرانیان کنونی هستند، در منطقه «اوراسیا» (منطقه‌یی بین اروپا و آسیا در ناحیه آرال) زندگی می‌کرده‌اند. قبل از ورود آریایی‌ها به شبه قاره هند در منطقه «موهنجودارو» تمدن‌های شهری مهمی ‌که در فاصله دوران ماقبل تاریخ و تاریخی است، کشف شد که در مقایسه با تمدن «میان رودان» در دوره سومری‌ها تقریباً به هم نزدیک هستند. آریایی‌ها با هجوم خود، اقوام بومی ‌گندمگون منطقه شمال شبه قاره را که به «دراویدی» مشهور بودند به سمت جنوب راندند. این دسته از آریایی‌ها برخلاف عموزاده‌های ایرانی خود که «اهورامزدا»پرست شدند، ایجادکننده دین «برهمایی» شدند.
 
«برهما» از خدایان بزرگ هند با «ویشنو» خدای آمر موجودات و «شیوا» خدای خراب کننده موجودات، تثلیث مقدس هندوها را نشان می‌دهد. کتاب مقدس آنها به نام «ودا» است که به زبان سانسکریت به معنی «دانش» است که دربردارنده نوشته‌های مقدس هندوییسم است. اگر به افسانه‌ها و اساطیر ایران باستان و هندوستان مراجعه کنیم خواهیم دید در بعضی از داستان‌ها، قهرمانان اسطوره‌یی با هم شباهت نزدیک دارند. مورخان اروپایی می‌گویند هندوستان گهواره همه گونه مکتب‌های فلسفی شد و تلاش‌های فکری، فلسفی و دینی هندوها در مجموعه نوشته‌هایی که به نام «اوپانیشاد» شهرت دارد، موجود است. به عقیده آنها، اوپانیشاد نشان دهنده کوشش‌های فکری انسان است در کشف معنای جهان هستی. در کتاب ودا و بخش‌های مختلف آن، مقررات مذهبی هندوها و در «اوپانیشاد» نکات فلسفی آیین هندو نوشته شده است. با تسلط آریایی‌ها بر هندوستان به ویژه شمال هند، گروهی که اصلاً از بومیان هند بودند به نام «پاریا» (نجس) خوانده شدند. از آن پس در هند، سیستم اجتماعی بسته ایجاد شد که در اصطلاح جامعه شناسان امروز به «کاست» معروف است. زمانی که گاندی وارد عرصه سیاسی شد، برای تحقق اتحاد بین اقشار ملت هند، طبقه نجس را «هاریجان» (مخلوقات خداوند) و کمی‌ بالاتر به معنی «فرزندان خداوند» خطاب کرد. اگر کوشش‌های گاندی نبود، وحدت اقوام مختلف هندی به صورت یک ملت با اختلافات شدید مذهبی و نژادی و زبانی تحقق نمی‌یافت. اقوام جنوبی مانند دراویدی‌ها و تامیلی‌های غیرآریایی که بخشی در آنها به سیلان مهاجرت کردند، در اثر مجاهدت‌های گاندی در دوران استقلال، این احساس در آنها ایجاد شد که در واقع می‌توانند در قالب یک ملت جا بگیرند.
 
پیدایش آیین‌های «بودا» و «جی نیزم»
در قرن ششم ق م در یکی از مناطق خودمختار شمال هند به نام نپال در دامنه هیمالیا، فرزند حاکم آنجا که از دودمان «ساکیا» بوده و در تاریخ تحت عنوان «سید آرتاگوتاما ساکیامونی» مشهور شد، آیین جدیدی به نام «بودا» را ابداع کرد. این اشراف زاده نپالی چند منظره حزن‌انگیز در زندگی خود ملاحظه کرد و دست از جاه و جلال کشید و به پوچی زندگی پی برد و به ریاضت پرداخت و در زیر درختی به نام «بودی» دلش روشن شد و راه سلامت زندگی موجودات را یافت. از این جهت که زیر درخت «بودی» دلش روشن شد به «بودا» مشهور شد. بودا می‌گفت انسان باید با تمام موجودات از انسان گرفته تا حیوانات مهربان باشد و در زندگی ریاضت بکشد تا روحش اعتلا پیدا کند. آیین «جی نیزم» دین دیگری است که در همان زمان به وسیله شخصی به نام «ماهاویرا» به وجود آمد. آیین بودا و «جی نیزم» به موازات هم رشد کردند. بودا تا زمانی که زنده بود آیین خود را در منطقه «ماگادا» (بیهار جنوبی) و بنارس تبلیغ کرد و بعد از مرگش، امپراتور «آشوکا» آیین بودا را دین رسمی ‌هند کرد. آیین جی نیزم بسیار شبیه معتقدات بودا است. «ماهاویرا» با قربانی کردن هر موجود جانداری مخالف بود. رالف لین تون مورخ امریکایی در کتاب معروف خود به نام سیر تمدن می‌گوید در قرن ششم ق م «بودا» و «ماهاویرا» با آنکه از طبقه اشراف بودند، هر دو در سلک مرتاضان درآمدند. مهم‌ترین اصول مشترک در آیین بودا و «جی نیزم» علاوه بر ریاضت جسم، «آهیمسا» (بی آزاری) است. مهاتما گاندی از نظر قبول تز بی‌آزاری به هر موجود زنده، می‌توان گفت به شدت تحت تاثیر آیین «جی نیزم» قرار گرفته بود.
 
ظهور امپراتوران بزرگ در هند
در قرن پنجم ق م هخامنشیان بر شمال هند چیره شدند، در حالی که در نقاط دیگر هند، حکومت‌های ملوک‌الطوایفی یافت می‌شد. اسکندر مقدونی در 326 ق م شمال غربی هند را گرفت ولی به زودی خاک هند را ترک کرد و اثری از خود به یادگار نگذاشت. بعد از مراجعت اسکندر یکی از سرداران هندی به نام «جاندرا گوپتا» که یونانی‌ها به او «ساندراکوتوس» می‌گفتند، سلسله «موریا» را تشکیل داد. نوه اش «آشوکا» دو قرن بعد از مرگ بودا، دین بودا را در هند رسمیت داد ولی در عین حال آزادی مذهبی را در هند برقرار کرد. او با آنکه مدت‌ها با پیروی از آیین بودا به ریاضت پرداخت ولی مزاحم طرفداران آیین هندو نشد. در زمان او آیین بودا به سیلان رسوخ کرد. بعد از مرگ آشوکا، خاندان موریا رو به انحطاط نهاد زیرا یونانی‌های باقیمانده در باکتریا (بلخ) شمال هندوستان را گرفتند و طولی نکشید حکومت «کوشانی» از کابل تا پنجاب را تسخیر کردند. شاهان کوشانی توانستند مجسمه‌هایی از بودا را در افغانستان و هند برپا کنند. در 320 میلادی در منطقه ماگادا (بیهار جنوبی)، امپراتوری ملی هند به نام «گوپتا» تاسیس شد. در زمان این سلسله سیستم «کاست» (رسم طبقاتی) احیا شد که طبق کتاب «ودا» مردم به چهار طبقه به این شرح تقسیم می‌شدند؛ 1- برهمایان (روحانیون و دانشوران)، 2- کشتاریا (جنگجویان)، 3- وای سیا (کشاورزان)، 4- سودرا (کارگران).
 
از آنجایی که یکی از این امپراتوران به نام «سامودرا گوپتا» (385 - 335م) در زمره طبقه «کشتاریا» بود، مدافع سیستم کاستی در هند شد و از این جهت برهمانان مذهب هندو از او حمایت کردند. به علت تقویم نظام کاست، اقلیت اشرافی هند به نام «راجه‌ها» صاحب امتیازاتی شدند. در عین حال در سایه آزادی مذهبی، بودایی‌ها نیز توانستند در تبلیغ آیین خود موفقیت حاصل کنند. پادشاهان معروف گوپتا عبارت بودند از «چاندرا گوپتای دوم» (414 - 385 م) و بالاخره «گومارا گوپتا». در زمان سلطه این سلسله بر هند به علوم، هنرها و ادبیات توجه شایانی شد. یکی از فیلسوفان دوره گوپتا به نام «ویج ناناوادا» می‌گفت «جز فکر هیچ چیز نیست». از این جهت می‌توان ادعا کرد او را می‌توان «دکارت هندی» نام نهاد زیرا «دکارت» 12 قرن بعد عقیده فلسفی خود را در قالب «می‌اندیشم پس هستم» ارائه کرد. همچنین در دوره فرمانروایی این سلسله که همزمان با دوره ساسانی بود، «برزویه حکیم» با مسافرت به هند، کتاب «کلیله و دمنه» و همچنین بازی شطرنج را به ایران آورد. علاوه بر این در زمان خاندان گوپتا «راه ادویه» از دو مسیر خشکی و دریا هندوستان را به آسیای صغیر و دریای سرخ متصل می‌کرد. از آن دو نقطه بود که ارتباط تجاری هندوستان با اروپا برقرار شد. سلسله گوپتا در 500 میلادی به وسیله هپتالیان که قوم صحراگرد مغولی بودند از میان رفتند.
 
از پادشاهی ‌هارشا تا نفوذ مغولان بر هند
بعد از زوال امپراتوری گوپتا در شمال هند، ملوک الطوایفی برقرار شد و یکی از این ملوک به نام «هارشا» (647 - 606 م) طبق گفته «آرنولد توین بی» مورخ معاصر انگلیسی، ضمن اینکه خورشیدپرست بود، از مذهب بودایی نیز پیروی می‌کرد. با آنکه بودا در زمان حیاتش پیروانی از طریقه خود را به شرق آسیا فرستاده بود، ولی آنها به طور کامل موفق به گسترش کیش بودایی نشدند تا آنکه در زمان امپراتوری‌ هارشا، یک نفر چینی به نام «هی یو آن - تانگ» از راه «تورفان» و سمرقند به مقصد زیارت و دیدن معابد بودایی در 630 میلادی به هند آمد. «رنه گروسه» در تاریخ آسیا می‌نویسد؛ «هی یوان» را «هارشا» به گرمی‌ استقبال کرد و پس از آنکه تمام هند را گردش کرد، از همان مسیر اولیه به چین بازگشت. این طور به نظر می‌رسد که در این زمان، آیین بودا در چین و شرق آسیا و سپس از آنجا به ژاپن رسوخ کرد. بعد از مرگ «هارشا» مذهب بودایی به تدریج از هند رخت بربست یا در اقلیت قرار گرفت و مذهب برهمایی و دو شاخه ویشنویی و شیوایی جای آن را گرفت به طوری که در قرن شانزدهم میلادی عده‌یی از زاهدان هندو مذهبی را از آیین «ویشنو» به نام سیک بر مذاهب هندو اضافه کردند و در شهر آمریتسار معبد بزرگی برای آنها ساخته شد. بعد از مرگ «هارشا» شمال هند به دست «راجپوت‌ها» (پسران پادشاه) تقسیم شد. این شاهزادگان که در زبان هندی «راجپوت» نامیده می‌شوند از قبایل مهاجر آسیای مرکزی بودند که با هندوها آمیخته شده بودند. حکومت راجپوت‌ها در شمال هند تا سال 1000 میلادی طول کشید. پس از فتح ایران توسط مسلمانان در 704 میلادی محمدبن قاسم سردار اسلامی ‌توانست از طریق بلوچستان به دره سند وارد شود و میلیون‌ها نفر به آیین اسلام گرویدند. پس از حمله سبکتکین در 986 و سپس محمود غزنوی و فتح بتکده سومنات راجپوت‌ها نیز منقرض شدند و شبه جزیره هند به دست مسلمانان افتاد. هند در دست امرای مسلمان به صورت ملوک‌الطوایفی اداره می‌شد تا آنکه «بابر»  (1530 - 1483) از نوادگان تیمور که به مغولی بودن خود افتخار می‌کرد توانست در 1504 شهر کابل را تسخیر و سپس لاهور را در 1524 تصرف کند و بر «ابراهیم شاه لودی» پیروزی یافته و دهلی و «آگرا» را اشغال و بنیانگذار سلسله‌یی به نام مغولان کبیر (تیموریان هند) شود.
 
سلطنت مغولان (تیموریان هند) و هجوم استعمارگران اروپایی
قبل از آنکه مغولان بر هندوستان چیره شوند، پرتغالی‌ها از راه دریانوردی به سواحل هند دست‌اندازی می‌کردند. واسکودوگاما دریانورد پرتغالی بعد از آنکه دماغه امید نیک را در جنوب آفریقا دور زده بود به سواحل «مالابار» در جنوب باختری هند رسیده (1498) و آنجا را تصرف کردند. سپس «فرانسیسکو آلمیدا» در 1510 یعنی 14 سال قبل از فتح دهلی به وسیله «بابو» منطقه ساحلی «گوا» را در هند به تصرف خود درآورد. در چنین وضعیتی بود که مغولان کبیر بر هند مستولی شدند. این سلسله به مدت 328 سال حکومت کرد یعنی از 1530 از سلطنت بابر تا سقوط بهادرشاه دوم و تبعید او توسط انگلیسی‌ها به رانگون پایتخت برمه در 1858 که عمر این سلسله پایان داده شد. معروفترین پادشاهان این سلسله که توانستند بر هند سلطنت کنند عبارت بودند از  1- بابر (1530- 1526) 2- همایون (1556- 1530) 3- اکبرشاه (1605- 1556) 4- جهانگیر (1627- 1605) 5- شاه جهان (1658- 1628) 6- اورنگ زیب (1707- 1659) 7- بهادر اول (1712- 1707) 8- جهاندار (1712) 9- فرخ (1719- 1712) و بالاخره بهادر دوم که آخرین آنها بود. گورکانیان هند (مغولان هند) به سبب دور ماندن از زندگی چادرنشینی و خو کردن به دربارهای باشکوه و حرمسراهای مجلل شجاعت و جنگجویی را که از ویژگی‌های مغولان و تیموریان بود از دست دادند و برای ماندن بر اریکه سلطنت هرگونه امتیازی به استعمارگران خارجی دادند. در زمان همایون شاه فرزند بابر پرتغالی‌ها توانستند مناطق تجارتی سواحل مالابار را تصرف کنند. همایون چون قدرت حاکمیت نداشت برادرش بر او شورید و از جانب دیگر شیرشاه افغانی با حمله به هند باعث تضعیف او شد. لذا او به دربار شاه تهماسب صفوی پناه برد و به کمک ایران، کامران برادر خود را شکست داد و به تاج و تخت خود رسید. بعد از او اکبرشاه به سلطنت رسید. اکبر فقط به امور دربار رسیدگی می‌کرد. در زمان این پادشاه به سال 1559 ملکه الیزابت اول پادشاه انگلستان کمپانی هند شرقی انگلیس را تاسیس کرد و نمایندگانی نزد اکبرشاه فرستاد و امتیازات تجاری بسیاری از او گرفت. در زمان اکبرشاه ملقب به بزرگ «هامو» یک سردار افغانی دهلی را تصرف کرد ولی «بیرام خان» از سرداران او متجاوز افغانی را کشت و دهلی را آزاد کرد.
 
اکبرشاه در 1562 با یک شاهزاده خانم راجپوت به نام «عنبر» که بعداً مادر جهانگیر شد، ازدواج کرد و مالیات جزیه اسلامی ‌را در 1564 از غیرمسلمانان لغو کرد. در زمان اکبرشاه دربار به جایگاهی برای مباحثه پیروان مذاهب هندو، جی نیزم، مسیحی و زرتشتی تبدیل شد. در 1604 همزمان با سال آخر سلطنت اکبرشاه پادشاه فرانسه به نام‌ هانری چهارم جهت رقابت با انگلستان کمپانی هند شرقی فرانسه را تاسیس کرد تا با دولت انگلستان در هند رقابت کند. کمپانی هند شرقی فرانسه نمایندگانی نزد جهانگیر پادشاه گورکانی به دهلی فرستاد ولی نتوانست امتیازات زیادی بگیرد اما رقیب او یعنی انگلستان در زمان سلطنت جیمز اول به سال 1611 امتیازات زیادی از هندی‌ها گرفت و «سرتوماس رو» بعد از گرفتن امتیازات برای انگلستان پرتغالی‌ها را از «سورات» اخراج کرد. جهانگیر که معاصر شاه عباس اول بود برای تامین مخارج دربار خویش سرزمین مدرس در جنوب هند را به انگلیس فروخت. جانشین جهانگیر یعنی «شاه جهان» به مدت 20 سال مقبره‌یی به نامتاج محل برای زوجه‌اش ممتازمحل ساخت. او در زمان حیات همسرش کاخی به نام «خاص محل» بنا کرد. معماران این بناها اکثراً ایرانی ولی از استادان هندی، ونیزی و سایر ممالک نیز سود برده شد. بعد از او نوبت سلطنت به «اورنگ زیب» رسید. (1659) او به سبب جنگ‌های داخلی به پول احتیاج داشت و از این جهت به امتیازات کمپانی هند شرقی افزود و به این علت دچار شورش فرد وطن‌پرستی چون «سیواجی» شد که رهبر طایفه «مارات» بود. او در منطقه «دکن» حکومت داشت. در این شورش منطقه بیجاپور به دست سیواجی افتاد و اورنگ زیب مجبور شد به او لقب «راجه» بدهد. (راجه یک لقب اشرافی در هند است). قدرت کمپانی هند شرقی انگلیس زمانی زیادتر شد که نماینده کمپانی عنوان فرماندار کل بنگال و هند را کسب کرد. این انحطاط در حکومت هند ادامه داشت تا اینکه در پی شکست پادشاه گورکانی در جنگ پلاسی و «بوکسار» (1757) پادشاه گورکانی کاملاً مطیع کمپانی هند شرقی انگلیس شد. در نتیجه این شکست‌ها بود که ولایت وسیع بنگال تحت حاکمیت انگلیسی‌ها درآمد. در زمان محمدشاه گورکانی که پادشاه بی‌لیاقتی بود نادر به سال 1739 به هند حمله برد و مدتی دهلی را در تصرف داشت و با غنائمی‌ به ایران بازگشت. شکست محمدشاه باعث شد گورکانیان در نبردهای پلاسی و بوکسار دچار شکست شوند. در 1746 دوپلکس نماینده کمپانی هند شرقی فرانسه توانست بندر مدرس را که قبلاً انگلیسی‌ها به تصرف درآورده بودند، تصاحب کند. از این جهت نماینده کمپانی هند شرقی (رابرت کلایو) مامور شد امتیازاتی از پادشاه گورکانی بگیرد. لذا ولایت وسیع بنگاله به مالکیت پادشاه انگلستان درآمد.
 
عاقبت دو کشور فرانسه و انگلستان طبق عهدنامه پاریس در 10 فوریه 1763 توافق کردند فرانسه به نفع انگلستان پای خود را از هند بیرون ببرد ولی نفوذ خود را در آفریقا افزایش دهد. از آن پس دولت انگلیس به کمپانی اخطار کرد به خود عنوان دیوان و دولت بدهد. با آنکه بهادرشاه گورکانی در 1782 از کشور تبعید شده بود ولی سلطه کامل استعمار انگلیسی بر هند میسر نشد مگر آنکه تیپو سلطان (تیپوصاحب) مهاراجه میسور فرزند حیدرعلی خان بهادر را که بعد از مرگ حیدرعلی به سلطنت میسور رسیده بود از پیش پای خود بردارد. انگلستان مجبور شد در 1784 پیمان صلحی با تیپوسلطان امضا کند. تیپوصاحب دشمن سرسخت بریتانیا بود و در نهان با فرانسوی‌های مقیم «پوندیشری» رابطه داشت. در 1788 عاقبت با حمله قوای انگلستان به «سریناگاپاتام» پایتخت تیپوسلطان و سپس قتل او بر سراسر هند چیره شد. از آن زمان به بعد هندوستان تبدیل به یک نایب‌السلطنه‌نشین انگلستان شد.
 
از قیام سیپوی تا تشکیل کنگره ملی هند
پس از سلطه کامل انگلیس بر هند در 10 مه 1857 در منطقه «میروت» در شمال هند قیام سپاهیان آغاز شد. «سیپوی» لفظی بود که هندی‌ها به سپاهیان اطلاق می‌کردند. از این رو به قیام سپاهیان قیام سیپوی گفته می‌شود که کمپانی هند شرقی انگلیسی سپاهیانی از مزدوران هند و مسلمانان برای امور نظامی ‌به استخدام خود درآورده بود تا بتواند به کمک آنها امنیت مناطق تحت نفوذ کمپانی و همچنین نایب السلطنه نشینی هند را حفظ کند. اما شایع شدن این خبر که انگلیسی‌ها از چربی گاو یا چربی خوک برای براق کردن تفنگ‌های خود استفاده می‌کردند از یک سو باعث خشم هندوها شد که گاو را مقدس می‌شمردند و از سوی دیگر مسلمانان که خوک را نجس می‌دانستند. از طرفی هندوها به این تصور که انگلیسی‌ها می‌خواهند از برگزاری مراسم سنتی هندوها جلوگیری کنند و احتمالاً مردم را مجبور به قبول مسیحیت کنند، دست به قیام زدند و بعد از کشتن چهار هزار سرباز انگلیسی شهر دهلی را تصرف و بهادر دوم گورکانی را به رهبری خود انتخاب کردند. انگلیسی‌ها که برای از میان بردن سلسله گورکانی و تصرف کامل هند دنبال بهانه بودند بهادرشاه دوم را دستگیر و به رانگون تبعید کردند و بعداً آخرین کانون‌های مقاومت‌های ملی که طرفداران تیپوصاحب را همچنان فعال نگه داشته بودند تصرف و طرفداران آنها را به شدت سرکوب کردند و در سال 1877 «دسیرائیلی» نخست وزیر بریتانیا عنوان امپراتوری هند را به ملکه ویکتوریا تقدیم کرد. از آن تاریخ به بعد هندوستان رسماً به مستعمره‌نشین انگلستان تبدیل شد. ناگفته نماند قبل از آن کمپانی هند شرقی و روسای آن که از لندن انتخاب می‌شدند وظیفه حکومتی و دیوانی (اداری) برای خود در شبه قاره هند قائل بودند.
 
از بین این روسا افرادی نیز بودند که به عمران و آبادانی هندوستان کمک می‌کردند. یکی از آنها «دالهاوسی» بود که در فاصله سال‌های 1856- 1848 اختیارات حکومتی را در دست داشت و به خاطر فعالیت‌های عمرانی که در هند کرد، در تاریخ هندوستان به خوبی از او یاد شده است. این مرد در آبادی و ترقی هند بسیار کوشش کرد و با ایجاد خطوط تلگراف و خطوط راه آهن و ایجاد بنادر و راه‌های جدید آثار غیرمخرب تمدن غرب را در این کشور وارد ساخت و همواره می‌گفت عظمت بریتانیای کبیر در سعادتمند شدن هندوستان است. البته عناصر دیگری نیز در راه سازندگی هند چه در دوران استعمار و بعد از استقلال تلاش‌هایی را مبذول داشتند. آنها پارسیان و زرتشتیان مهاجر و ایرانی‌نژاد بودند که بیشترین سهم را در ایجاد کارخانجات فولادسازی و ذوب فلزات در هند داشتند.